پسری 19 ساله هستم
از بچگی نسبت به دختر دایی خودم حس ناشناخته ای داشتم به حساب وابستگی کودکانه گذاشتم
هرچه سنم بیشتر شد (حدودای 16 17 ) سالگی حسه تشدید شد تا جایی ک مجبور شدم باهاش در میون بزارم
بعد شنیدن صحبتام واکنش خشنی از خودش نشون داد و منو یه همبازی بچگی و جای برادر نداشته میدونست . بعد اصرار من برای صحبت بیشتر منو از فضای مجازی بلاک کرد و برای اینکه شهر دیگه ای زندگی میکنن امکان صحبت تا یکسالی برای من وجود نداشت
توی این یکسال افسردگی حاد داشتم تا ماه پیش ک دیدم آنبلاک شدم و پبامش دادم ازم خواست قضیه رو خاتمه بدم و بخاطر رابطه فامیلی آنبلاک کرده
همش بحث و سمت این میبره ک تو فقط همبازی بچگی بودی
و میگه من حتی تو پیام دادن بهت معذبم. به جوابش خیلی پایبنده و میگه این جاده رو یکطرفه نرو چون آسیب میبینی ولی من نمیتونم بشینم نگاه کنم
واقعا قصد فراموش کردنش ندارم و توی این یه سال هر کاری کردم هم نشد و یه درصد احتمال میدم شاید نظرش عوض شه
حس میکنم پای کس دیگه هم در میونه وگرنه باید یه فرصت ب من میداد
واقعا نمیدونم چیکار کنم شب و روزم کابوسه روی وضعیت جسمیم اثر گذاشته کم خوراک شدم و افسرده و هیچ تفریحی برام لذت بخش نیس
تو این مدت انقد کلمات فراموشی و ورزش و تفریح شنیدم خسته شدم لطفا راه حلی بدید بتونم از حالت معذبی درش بیارم و خودمو بتونم بیشتر بهش نزدیک کنم