خیانت دوست و دختر مورد علاقم
سلام
اول خسته نباشید
ما یک اکیب دوستی بودیم که من تو اون اکیب از دختری خوشم اومدم و بازم خندم میگیره که چی شد اصلا اون همه عاشقش شدم اون دختر ربه جز من با یک پسر دیگه تو اون اکیپ اوکی بود یعنی دوست صمیمی بودن من به این دختر پیشنهاد دادم و اونم قبول کرد و باهم بودیم برای 6 ماه که اخراش من فهمیدم این دختر خیلی به من دروغ گفته و یکی از دروغاش این بود که من فهمیده بودم هر اتفاقی میوفته بینمون اون پسره هم میفهمه ازش پرسیدم گفت من نمیگم اماا خرش فمیدم میگه و همه وقت هایی که به من میگه حوصله ندارم داره با اون حرف میزنه و الان 95 درصد با هم رابطه دارن و اون پسره هم دوست صمیمی من بود و من بعدش فهمیدم بقیه دوستام هم می دونستن بعضی چیزارو و قایم کردن و من نمی دونم چم شده الان تبدیل شدم به ادمی که به هیچ کسس اعتماد نداره و یک ادم کاملا خشک و بی احساس فکر میکنم همه دروغ میگن واقعیتش افتادم تو علامت سوال ها سوال هایی که تو ذهنمه و انگار تو یک غار تاریکم که دنبال روشنایی هستم نمی دونم چیکار کنم
با سلام خدمت شما دوست عزیز
با توجه به مواردی که مطرح کردید احساسات شما کاملا قابل درک است.
نمی دانیم آیا این تصور و برداشت شما بوده است یا برای فهمیدن صحت ماجرا تحقیقات لازم را انجام داده اید اما احساس عدم امنیت شما نسبت به رابطه کاملا قابل درک است چرا که اعتماد یکی از عناصر اصلی در هر رابطه ای محسوب می شود که اگر از بین برود تا مدتها اثرش را خواهد گذاشت.
آسیبی که در این ماجرا دیده اید قابل درک است اما همانطور که می دانید رابطه یک جاده دوطرف است که هر کسی در اتقاقاتی که در آن رخ می دهد و سمت و سویی که می یابد سهم و نقش خودش را دارد و در این موقعیت تنها کسی که می تواند به شما کمک کند خودتان هستید.
با توجه به این واقعیت، شما هم می توانید سهم و نقش خودتان را در این اتفاق پیدا کنید و به جای اینکه خودتان را قربانی در نظر بگیرید برای اصلاح اوضاع و رسیدن به خواسته هایتان فعالانه تلاش کنید.
البته درباره اینکه چه مدت با ایشان در ارتباط بوده اید هم توضیحی ندادید ولی به طور کلی هر نوع جدایی و شکست عاطفی یک دوره ای از احساسات و هیجانات ناخوشایند را در پی دارد که راه گریزی از آن نیست و باید با آنها روبرو شوید اما به هرحال می گذرد و شما هم این دوره را پشت سر خواهید گذاشت و احتمالا بخشی از احساسات ناخوشایندی مانند غم و ناامیدی و خشمی که تجربه می کنید به دلیل این موضوع هم هست.
درباره اینکه چند سال دارید و چه مدت از این ماجرا می گذرد توضیحی ندادید اما اگر دچار افکار وسواسی در این زمینه شده اید به طوری که کارکردهای اصلی روزانه شما را مختل کرده است بهتر است هر چه سریعتر برای دریافت کمک حرفه ای اقدام نمایید.
ما حدودا ۶ ماه رابطه داشتیم و منم ۲۱ سال سنم هستش و متاسفانه با ایشون هم کلاسیم هستم
با سلام مجدد خدمت شما
حتما شرایط ناراحت کننده ای خواهد بود که هنوز ایشان را می بینید.
اما توجه داشته باشید که همیشه همه چیز آنطور که ما پیش بینی می کنیم پیش نمی رود و به هرحال اینگونه اتفاقات رخ می دهد و خیلی از موارد تحت کنترل و اراده ما نیست.
به نظر می رسد تنها کاری که اکنون از دست شما ساخته است این است که به خودتان فرصت دهید کمی از این ماجراها فاصله بگیرید.
مسلما اکنون هیجانات و احساسات ناخوشایند زیادی را تجربه می کنید و افکار منفی و سرزنشگرانه زیادی در ذهنتان پرسه می زنند که بهتر است فقط از آنها آگاه باشید اما تلاش نکنید که مانع آنها شوید و با آنها روبرو شوید.
تکنیکهای ذهن آگاهی می توانند در پذیرش بهتر این احساسات و تجربیات درونی برای شما کمک کننده باشند.
اگر متوجه شدید که دچار اختلالات شدیدی در کارکردهای روزانه تان شده اید حتما برای دریافت مداخلات لازم به روانشناس مراجعه نمایید.