سلام.خانم ۳۱ ساله هستم،۳ ماهه که با کسی که چندین سال رابطه دوستی و شناخت جدی داشتم نامزد کردیم،کل مراسمات رو گرفتیم تموم شده(کاری با چند و چونش ندارم که بین بزرگتها بود)تو این مدت هر موردی که پیش میاد انتظاراتی که از مادر و پدر شوهرم ار بعد توجه و اهمیت دادن دارم علی رغم اینکه خودمم حواسم هست نقصی تو رفتارم نباشه،به نامزدم که میگم شروع میکنه به بحث کردن و ایرادگیرق از خانواده من،اونم بهانه بنی اسراییل چون خودش میبینه من راست میگم اول دست پیش میگیره بعدش میبینم صبح مادرشوهرم زنگ زده که اون خلا پر بشه،اما باز با تیکه انداختن و کنایه زدن.
نمیدونن به نامزدم بگم یا نه که مادرش به سفارشش زنگ میزنه ولی با تلخی صحبت میکنه که انگار قصور من بود!
واقعا نمیدونم چه روالی پیش بگیرم!
میگم مثل این میشه که غر میزنم
نمیگم خودم اذیت میشم
بیخیال مادشوهرم شم در حد حفظ احترام نگه دارم میترسم رفته رفته بدترشه
نمیدونم چیکار کنم،لطفا راهنمایی کنید،ممنون