مشاوره قبل ازدواج
من 26سالمه
به مدت دو ساله که با آقایی که در یک پروژه علمی همکار بودیم آشنا هستم.من و ایشون هر دو بیکار هستیم.
در حد یک دوستی عادی
صحبت کردن های روزمره
اون شخص از اول ازتباط تاکید داشتن که هیچ عشقی بین ما صورت نگیره چون اصلا نه اهل عشق و عاشقیه نه اهل ازدواج
و چون روابط ما در حدی نبود که مشکل دار بشه با هم همیشه صحبت داشتیم.
ضمن اینکه ایشون 32سالشونه
روزها در کنار هم بودیم.الان من در شرف ازدواجم و اون شخص هم کلا در جریان نگذاشتم.
باید چطور بهش بگم این ارتباطه رو تموم کنیم؟
با چه لحنی صحبت کنم که احترامش حفظ بشه؟
گاهی میگم کلا بی هیچ حرف باهاش قطع ارتباط کنم
گاهیم میگم با لحن درست بگم
ولی واسه ام سنگینی میکنه که بهش بگم و از جهتیم نمیخوام لحن من اون رو خورد کنه
و ایشونم هیج صحبت از ازدواج نکرده و نمیکنه نمیشه که من بهش درخواست تفکر در مورد ازدواجمون بهش بدم.
الان من چه رفتاری داشته باشم؟
سلام به شما دوست عزیز
در هرصورت هریک از شما می توانید از یک ارتباط هدف و مسیر خاصی را در نظر داشته باشید اما خب با توجه به گفته شما این آقا هیچ هدف جدی از این ارتباط ندارند و در این مسیر اینکه شما بخواهید به امید آینده و تغییر نظر ایشان بمانید خب اشتباه می باشد چون ممکن است هرگز رخ ندهد و شما فرصت های دیگر خود را نیز از دست بدهید .
در این مسیر با توجه به اینکه این روابط می تواند با حساسیت از سمت فرد جدی و تاثیر بر ارتباط جدید شما همراه شود بهتر است که در زمان مناسبی در احترام به این آقا بیان کنید که می خواهید وارد یک ارتباط جدی برای تصمیم گیری در مورد ازدواج شوید و این ارتباط ممکن است با حساسیت همراه شود و در کنار احترامی که برای ایشان قائل هستید بهتر است که ارتباط شما به دو همکار بودن باقی بماند و از ارتباط بیشتر و پیام دادن های مکرر خوداری کنید.
سلام
من دختری ۳۰ ساله هستم و مدت دوماه است با آقایی آشنا شدم برای ازدواج ، مادر من درجریان این آشنایی هستن ولی به ایشون نگفتم و خودش هم که میگن هنوز به خانوادشون چیزی نگفتن چند شب پیش پرسیدن به نظر من بگن به خانواده یا زوده که نظری ندادم و گفتم خودشون بهتر خانوادشونو میشناسن .
ایشون خیلی دوست دارند از جملات احساسی در صحبت هامون استفاده کنیم و به نوعی قربون صدقه هم بریم که برای من معنی نداره .
کلا اعصابم بعضی وقتها از اصرارهای ایشون برای دیدار و صحبت به هم میریزه چون معمولا ساعتهایی را برای ملاقاتمون میذاره که شب میشه چون تا عصر سرکار هستند و زودتر نمی توانند منم شب نمی تونم برم ببینمشون و آخر هفته ها هم چون خانواده در جریان نیستن نمی تونم برم بیرون باهاشون و همینها باعث اختلاف و دلخوری میشه.به نظرتون تموم کنم یا ادامه یدم.
سلام به شما مهرنوش جان
ببین عزیزم درک میکنم که این شرایط برای شما اضطراب ایجاد کرده است و خب می خواهید در اول به شناخت برسید و بعد وارد مباحث احساسی شوید اما خب برای شناخت هم نیاز به شناخت در دنیای واقعی می باشد .
در این مسیر اگر شناختی که در این زمان دارید برایتان رضایت بخش هست و مایل به ادامه شناخت هستید و تا به حال با معیارهای شما همخوانی دارد خب می توانید این فرصت را به خودتان و این آقا بدهید اما خب بهتر است که برای کاهش اضطراب و اینکه بتوانید برای شناخت بهتر عمل کنید اجازه بدهید خانواده ها در جریان قرار گیرند و در این مسیر این اقا نیز به صورت رسمی از طریق خانواده عمل کنند تا شماهم بتوانید در این مسیر با شناخت بهتر در کنار مشورت با خانواده و مشاوره پیش از ازدواج تصمیم گیری کنید.