نا آرامی
سلام خسته نباشید من چند ماهه عقد کردم از ۴ سال قبلترش هم با همسرم حرف میزدیم با اطلاع خانواده ها من الان خیلی وابسته همسرم هستم و خیلی دوسش دارم و اینکه شغل و موقعیتش جوری هست که هرچند وقت مسافرت کاری میره جاهایی هم که میره فامیل هاش مثل دایی مادربزرگ هستن و خونه اونها میمونه
وقتی پیش منه و تو شهر خودمون هست من ارومم و حالم خوبه ولی وقتی نیست میره اصلا دست خودم نیست و دلم اشوب میشه یه حال بدی دارم یه فکرایی میاد تو ذهنم اذیتم میکنه قبل ها اینطور نبودم و بعد یه ماجراهایی اینجور شدم
مثلا همسرم تو مجردی ۲ سال پیش دایی ش اینا بود و اونجا کار میکرد با زنداییش هم که واقعا خانوم خوبی هست خیلی راحته و حتی با هم قلیون هم میکشن و تو یه سفری که همه رفتیم دیدم خیلی زنداییش مهمه براش و هرچی میخواست رو شوهر من انجام میداد و من تو خلوتمون معترض میشدم میگفت اون فرق میکنه و خیلی زحمت منو کشیده مثل مادر من حساس شدم به این موضوع و هر موقع که جمع تشکیل میشه زنداییش هست یا همسرم میره شهر اونا دلم یجوری میشه اروم و قرار ندارم همش میخوام گریه کنم میدونم خانوم خوبی میدونم همسرم خیلی خوبه و دوست داره زحمت هاشو جبران کنه ولی دست خودم نیست حالم بد میشه همش حس میکنم اون براش بیشتر مهمه کنار اونا راحتتره و عذابم میده بعضی وقتا دوس دارم اصلا رفت امدی نباشه و کلا نباشن تو زندگیم ولی متاسفانه پر رفت امدهستن و یا زندایی شون با پیام زنگ در ارتباطه و من این حس رو نسبت به بقیه ندارم فقط به همین خانوم و واقعا زمانی هم که اینجا هستن همسرم بیشتر پیش اونها هست وقتش با اونا میگذرونه و میگه به خاطر اینکه شغلم با دایی م در ارتباطه وقتی نزدیکمه باید کنارش باشم تا کارامو درست کنم و اینکه من درسته از قلیون کشیدم همسرم بدم میاد ولی با دوستاش یا مردا میکشه زیاد اذیت نمیشم و مشکلی برام ایجاد نمیکنه ولی وقتی با زندایی ش میکشه داغون میشم و واقعا حالم بد میشه.
و یه موضوع دیگه که چند وقت قبل تو گوشی همسرم یه چت های ناجور با دختر دیدم تاریخش مال زمانی بود که ما هنوز عقد نبودیم و تو اشنایی و صحبت بودیم وقتی فهمیدم حالم بد شد و با همسرم حرف زدم کلی توضیح داد که یه شوخی بوده بین دوستاش و اصلا قصدی نداشته و اینکه دیگه اون کار نکرده من خیلی ناراحت شدم و با توضیحاتش کمی اروم شدم و مثل موضوع قبل تا وقتی همسرم هست به فکرم نمیاد و فراموش میکنم ولی هرازگاهی یادم میاد و اینو بگم که شک ندارم بهش و فکر نمیکنم که دوباره تکرار کرده فقط یادم میاد و بعضی وقتا دوس دارم تا موقعیتی باشه گوشی ش رو دوباره چک کنم ولی موضوع اول بیشتر اذیتم میکنه
ممنون میشم کمکم کنید
سلام به شما دوست عزیز
احساس دوست داشتن شما قابل احترام هست اما عزیزم دقت کنید که در ابن مسیر اگر دلبستگی با وابستگی اشتباه گرفته شود هم می تواند شرایط روحی خود شما را تحت تاثیر قرار بدهد و هم زندگی مشترکتان را تحت تاثیر قرار بدهد.
در این مسیر خب شما با اگاهی نسبت به شرایط کاری و ارتباطی که ایشان با خانوادیشان داشته اند وارد پروسه ازدواج شده اید پس نمی توان از ایشان توقع داشت که روابط خود را قطع کنند و یا کار خود را تغییر بدهند .
در این مسیر اخب اگر این روابط با زن داییشان بیش از اندازه می باشد خب در احترام به ایشان نیاز است که باهم صحبت کنید و احساسات خود را بیان کنید و ایشان نیز روابط را به حد متعادل تری برساند اما اگر این روابط در سبک خانوادگی و فرهنگی انها نرمال می باشد و خب میزان روابط نیز در حد طبیعی و در حدود مشخص می باشد خب نیاز است که افکار و احساسات خودتان نیز بررسی شود چون آنچه شما در روانتان تجربه می کنید تاثیر زیادی بر برخورد و رفتارهای شما دارد.
دقت کنید که سرمایه گذاری شما اگر تنها بر همسرتان باشد خب این باعث می شود که دائم بخواهید او در دسترس شما باشد تا بتوانید احساسات بهتری را تجربه کنید و نبود او برایت با نگرانی همراه می شود .
شما در این مسیر در اول بهتر است که برای زندگی خودت برنامه ریزی داشته باشید چون بیکاری می تواند شدت این افکار را تشدید کند در کنار اینکه نیاز است که افکار و احساسات و نگرانی هایی که بیان می کنید به صورت دقیق مورد بررسی قرار گیرد پس بهتر است به صورت حضوری به روانشناس مراجعه کنید.