سلام
من دختری 25 ساله هستم حدود 3 سال پیش با ی پسر ی که 2 سال ازم بزرگتر بود دوست شدم…
حدودا یکماه… ارتباط ما در حد تلفن و رستوران یا کافی شاپ رفتن بود و حرفی از رابطه جنسی زده نمیشد. قصد ازدواجم نداشتیم. تا اینکه ی روز دانشگاه بودم تماس گرفت ک با پدرم در رابطه با کار بحثم شده میشه بریم بیرون حرف بزنیم منم قبول کردم.من ساکن شمالم و دانشگاهمون نزدیک جنگل بود منم رو حساب اینک با هم بیرون میرفتیم همراش رفتم و پیاده شدیم ک قدم بزنیم… رفتارش عادی بود و راجب بحثی ک با پدرش کرده بود حرف میزد منم سعی میکردم تا آرومش کنم و اصلا حواسم ب این نبود که از جاده فاصله گرفتیم و چون وسط هفته بود جنگل خلوت بود… یدفعه دلم شور افتاد و ازش خواستم ک برگردیم اونم وقتی فهمید من ترسیدم و نگرانم یهو رنگ عوض کرد و مث وحشیا بهم حمله کرد و خواهش و التماس نه تنها فایده نداشت کتکم زد و بعدش….. :(
ولی با اینکه تجاوز بوده همون لحظه خونی نیومد… حدودا نیم ساعت بعدش ی چیز مث خون ابه از واژنم خارج شد و رگه های خون مرده رو واژنم بود و بریدگیهای زیاد….
از اونجایی ک خونواده مذهبی داشتم و شهر محل زنگیم کوچیک بود ترس از آبرو نه ب خونوادم گفتم نه شکایت کردم…
تهدیدش کردم ک آبروشو میبرم و از اونجایی ک پشتش گرم بود بجای ترسیدن تهدیدم میکرد و تعقیبم میکرد و میگفت اگ باهاش رابطه جنسی نداشته باشم ی بلایی بدتر سرم میاره… 5 بار ازم سواستفاده کرد و گم و گور شد بعدا فهمیدم با 1 نفر دیگه هم اینکارو کرده…
دکتر رفتم برای ترمیم گفت مخاط واژنت از بین رفته و بخاطر مدل پردت که نفهمیدم منظورش چی بود اگر پردمو هم میدوختم هم مشخص میکرد هم خون نمیاد و میگفت 50% شاید بشه تضمین کرد تا ی سال بعد ترمیم شاید خون بیاد…
گفت ندوزم بهتره…
4تا از خواستگارامو بخاطر همین موضوع جواب رد دادم… میترسم نمیدونم چیکا کنم؟الان ی خواستگار دارم ک موقعیتش عالیه و پسر خوبیه و ازش خوشم میاد دوس دارم بهش جواب مثبت بدم ولی نمیدونم این مشکلمو چیکا کنم…
همه وقتی اسم خواستگار میشنون خوشحال میشن ولی من استرس میگیرم و دور از چشم خونواده گریه میکنم بخاطر بختم….
چیکا کنم ک نفهمه چیکا کنم ک از دستش ندم و نسبت بمن بی اعتماد نشه؟
تو رو خدا ی راهی جلو پام بزارید