من چهارده سالمه و پسرم.
حافظه خیلی آشغالی دارم و تقریبا هیچ چیز یادم نمیمونه
تنها با پدرم زندگی میکنم و یادم نمیاد مادرم کی یا چرا رفته . فقط میدونم که یجایی داره زندگی میکنه و حالش خوبه . هیچوقتم نخواستم بدونم کجاست یا چکار میکنه
پدرم وکیله و از سال پیش دیگه نذاشت برم مدرسه (البته فکر میکنم اخراجم کردن بخاطر چیزی که ممکنه یادم نیاد)
تازگی ها دارم تو یه دفتر می نویسم کارهای روزانه مو
و فکر میکنم همین باعث میشه تا به چیزایی که فراموششون کردم توجه کنم
مثلا اینکه یسری اتفاقات عجیبی داره برام میفته
مثلا نشستم و دارم تلوزیون میبینم بعد نمیدونم چه اتفاقی میفته که یهو دیگه پای تلوزیون نیستم . مثلا توی خیابونم و اصلا نمیفهمم چطور همچین چیزی ممکنه.
یا مثلا یوقتی خواب بودم و بعد به خودم اومدم دیدم قاب انگشتهام تمام کبود شده و گوشه پیشونیم زخم شده و اصلا نمیدونم چجوری همچین چیزی اتفاق افتاده. کی یا چطوریشو نمیدونم فقط میدونم بعدش حالم خیلی بد میشه.
بضی وقتا یهو کاملا کور میشم و همه جا جلوی چشمم سفید میشه و خیلی طول میکشه تا دوباره همه چیزو ببینم. مثلا بیست دقیقه اینا
یا صدای خودمو تو گوشهام میشنوم
من عاشق کتابم اما دیروز فهمیدم یسری از بهترین کتاب هامو آتیش زدم. اینو پدرم گفت بهم.
منو پدرم زیاد همدیگرو نمیبینم چون اون همیشه تو اتاقشه
من تقریبا حق هیچکاری ندارم
نه اینترنت دارم نه گوشی موبایل
بیشتر روزا تو خونه نشستم و کتاب میخونم
جدیدا دارم رو یه پروژه ساخت آدم فضایی کار میکنم . یه رباته. میتونم بگم این تنها کاریه که دارم واقعا به عنوان یه سرگرمی درست و حسابی انجام میدم
این موضوعاتو به پدرم نگفتم چون ترسیدم
الانم دارم با گوشی عمه م اینو میفرستم و نمیدونم کی میتونم جوابشو بخونم اما منتظر میمونم تا بهم بگید چکار کنم
عمه م هر هفته یبار بهم سر میزنه . پس میتونم هفته بعدی که اینجاست جوابو چک کنم.
لطفا بگید چکار کنم؟