سلام. من و همسرم هر دو پزشک و استاد دانشگاه هستیم. از نظر وضعیت اقتصادی و رفاه اجتماعی هم در حد خوبی هستیم. اما همسر من اعتماد به نفس کاذب داره. فوق العاده بد سلیقه است و اگر به خریدن وسایل زشت بهش اعتراض کنی به من میگه بد سلیقه. وسایلی میخره و تو خونه میاره که هر کس ببینه میگه این جنس بنجل دیگه چیه تو زندگی شما؟ مشکل اینجاست که بعد از گذشت هشت سال از زندگی مشترک ما و حضور یه بچه خیلی خوب دو ساله. من به بهانه های مختلف از ازدواجم پشیمون میشم و ناراحتی خودم رو ابراز میکنم و دلیلش هم یک نقص عضو بسیار بزرگ و تابلو در همسرم هست که الان خیلی آزارم میده. این نقص عضو باعث شده که نتونه به من کمک کنه و ما تقریبا نمیتونیم جایی بریم و مهمونی شرکت کنیم. ازش انتظاردارم که این عیب خودشو ببینه و قدر من رو بشناسه که به هر حال با موقعیت خیلی خوب ازدواج فداکارانه کردم ولی نه تنها این طور نیست بلکه مدام ویژگی های خوبش رو برای من میشماره و از خودش تعریف میکنه و خانوادش هم این مسئله عین خیالشون نیست. واقعیتش هم به خاطر بچه و هم به خاطر فرهنگ خاص دنبال طلاق گرفتن نیستم ولی دارم فکر میکنم کاش راهی برای متارکه پیدا میشد. من دلم این همسر رو با این نقص عضو و با این شرایط نمیخواد. اگرچه واقعا خصوصیات خوب هم داره که من هم همه اون خصوصیات رو دارم به علاوه که من فوق العاده اجتماعی و با روابط عمومی بالا و شاد هستم. میخواستم بدونم به نظر شما صلاح هست حداقل مقداری بترسونمش و به دادگاه خانواده مراجعه کنم؟
با تشکر