اختلاف داماد و پدر زن
باسلام و خسته نباشید خدمت مشاورین محترم سایت.
مشکلی برای من پیش اومده بود که نیاز به راهنمایی شما داشتم. من الان ۴ سال هست که ازدواج کردم، خیلی زندگی خوبی داشتم تا اینکه الان یکسالی هست که همسرم نسبت به حرفهای پدرم بیشتر حساس شده و مدام این طور برداشت میکنه حرفهای پدرم به منظور خاصی هست و میخواد به همسرم تیکه بندازه و دلایل زیادی هم برای من میاره که بعضی از اونها درسته و برخی نادرست.
من به خاطر اینکه خجالت میکشیدم یا اینکه فکر میکردم همسرم اشتباه میکنه یا اینکه کار درستی نیست توی این چند سال هیچ وقت از پدرم نخواستم که مراعات کنند.
الان موضوع به جایی رسیده که میترسم شوهرم برخوردی کنه که باعث جدایی ما بشه.
میخواستم ببینم برای حل این مشکل چه راه حلی وجود داره و من باید چیکار کنم. اگر باید با پدرم حرف بزنم چطور صحبت کنم که حرمت ها حفظ بشه و چی بگم که ناراحت نشن و از طرفی هم همسرم آروم بشن و این مشکل حل بشه.
ممنون میشم که من راهنمایی کنید و کمکم کنید که زندگیم با وجود یه دختر بچه یکسال و نیمه نجات بدم
با عرض سلام خدمت شما دوست عزیز
دوست عزیز ناراحتی و نگرانی شما در این زمینه کاملا قابل درک است.
مدیریت روابط زمانی که بین همسر و خانواده مان اختلاف و یا سوءتفاهمی پیش می آید، بسیار دشوار و انرژی بر و پر تنش است.
اما از آنجا که هیچ کسی پدر و مادر خودش را انتخاب نکرده است، بسیار محتمل است که گاهی شاهد رفتارهایی در والدین خودمان باشیم که تا حدودی ناراحت کننده و یا حتی آزاردهنده است.
نکته مهم این است که نمی توانیم رفتار کسی را به جز خودمان تغییر دهیم.
ولی رابطه همسران متفاوت است، ما همسرمان را انتخاب کرده ایم و برای حفظ رابطه و زندگی مشترک خودمان باید از طریق گفتگو و توافق بیم خودمان سعی کنیم روابط را با چالش و تنش کمتر پیش ببریم.
بنابراین ما می توانیم از همسرمان انتظارات و خواسته هایی در این زمینه داشته باشیم چرا که همسران نسبت به نیازها و خواسته های یکدیگر متعهد هستند و با یکدیگر ازدواج کرده اند تا بتوانند بهتر زندگی کنند و با یکدیگر مشارکت و همراهی و همدلی داشته باشند.
اگر بخواهید با پدرتان در این زمینه صحبت کنید به احتمال خیلی زیاد ناراحتی ها و کدورتها بیشتر خواهد شد.
از آن گذشته نمی توان انتظار زیادی از والدین داشت با توجه به سن و سالی که دارند.
با اینحال اگر رابطه خوبی با پدرتان دارید و می توانید تا حدودی رفتار و واکنش ایشان را پیش بینی کنید و احتمال زیادی می دهید که بپذیرند، باز هم می تواند یک گزینه باشد که کاملا بستگی به خودتان دارد.
اما راه درست و بهتر این است که مسئله را بین خودتان و همسرتان حل کنید.
اگرچه درباره اینکه از یک سال پیش تا کنون چه اتفاقی افتاده که این ماجرا به این صورت درآمده توضیحی ندادید.
اما حتی اگر اینگونه باشد، می توانید در ابتدا به همسرتان همدلی دهید که ایشان را درک می کنید و ممکن است گاهی رفتار پدر شما آزاردهنده به نظر برسد و یا خیلی ملاحظه نکنند که ممکن است چه برداشتی از صحبتشان بشود و یا چه اثری بگذارند.
و اگر هم واقعا کنایه باشد، کنایه آمیز حرف زدن برای هر کسی می تواند ناراحت کننده باشد.
اما همین اتفاق می تواند درباره خانواده خودش هم رخ بدهد، در اینصورت هم کاری از شما ساخته نیست جز اینکه سعی کنید رفتار و احساسات خودتان را مدیریت کنید.
مثلا به جای اینکه این برداشت را داشته باشیم که آنها قصد آزار ما را دارند، اینگونه نگاه کنیم که سن و سالی از آنها گذشته و ممکن است نسبت به فرزندان و داماد و عروسشان گاهی فکر کنند بیشتر می دانند و یا خودشان را در جایگاه قضاوت قرار دهند و یا رفتارهای ناراحت کننده داشته باشند، اما چه می شود کرد؟ به جز مدارا و نگریستن از دیدگاه شفقت محور به جای قضاوت محور.
به این ترتیب به احتمال کمتری خشم ایشان برانگیخته خواهد شد.
ولی اگر بخواهیم این صحبتها را به خودمان بگیریم و تفسیر منفی بکنیم به جز از دست دادن روابط و تلخ کامی، پیامد دیگری نخواهد داشت.
به نظر می رسد ما هنگام ازدواج هم یکدیگر را انتخاب کرده ایم نه پدر و مادر یکدیگر را.
به این معنا که اصل رابطه بین خود همسران است و پدر و مادرها را فقط به دلیل احترام و جایگاه و حقی که بر گردن ما دارند و به خاطر همسرمان و رابطه زوجی خودمان، پذیرفته ایم، پس اگر آنها را همانگونه که هستند، با تمام کم و کاستی ها و رفتارهای درست و غلطشان بپذیریم و اینکه بهرحال آنها هم انسان هستند ولی ممکن است به اقتضای سن و سالی که دارند، کمتر به اشتباهات خودشان فکر و توجه کنند.
و اینکه چون فقط رفتار خودمان تحت کنترلمان است، و خواسته اصلی مان بهبود رابطه با پدر همسرمان یا هر فرد دیگری است، می توانیم به این فکر کنیم که ما اگر چگونه رفتارکنیم، می توانیم رابطه مان را با این فرد بهبود بخشیم و سهم خودمان را انجام دهیم و لااقل تلاش خودمان را برای خواسته خودمان انجام داده باشیم.
در غیر اینصورت، یعنی زمانی که ما توانایی تغییر چیزی را در جهت آنچه می خواهیم نداریم، بهتر است بر مبنای ارزشهایمان در زندگی رفتار کنیم.
بنابراین یک پرسش می تواند تعیین کننده باشد که چه مسیری را در پیش بگیریم: با وجود این واقعیت و پذیرفتن ایشان به همان شکلی که هستند و در شرایط موجود، ایشان اگر چگونه داماد و همسری باشند حس بهتری در کل نسبت به خودشان خواهند داشت؟
اینکه عصبی بشوند خ=حسایت نشان دهند و اوقات خودشان و شما را تلخ کنند و انرژی شان را بیهوده هدر بدهند.
یا اینکه از کنار این صحبتها بگذرند و اهمیتی ندهند و بد برداشت نکنند و به این ترتیب انرژی شان را صرف مواردی که تحت کنترل و اختیار خودشان است بکنند و برای شما و فرزندشان انرژی مصرف کنند و همچنین بهبود رابطه در زندگی مشترک.
پرسش دیگر در همین زمینه این است که از ایشان بخواهید تصور کنند ده سال از این ماجراها و این دلخوری ها گذشته است، وقتی به عقب برمی گردید و یاد این روزها می افتید، اگر چگونه رفتار می کردید و با این مشکل چگونه کنار آمده بودید، اکنون (ده سال آینده) احساس بهتری نسبت به خودتان دارید؟
در این زمینه می توانید از یک مشاوره هم کمک بگیرید تا ببینید چگونه بهتر می توان با اینگونه چالش ها کنار آمد به طوریکه کمترین آسیب متوجه ما شود.