سلام دختر ۲۶ ساله ارشد رشته مهندسی هستم و خانوادم فرهنگی و ۳ فرزند و با آقا پسر ۲۸ ساله ارشد و هم رشته وهم کلاسی دانشگاه ام هستن ایشون فرزند ۶ ام بعداز۵ دختر هستن حقیقت اش ما مجموعه ای از مشکلات رو داریم که دونه دونه مطرح میکنم این آقا با قصد و هدف ازدواج به بنده پیام دادن قبل تر همو در دانشگاه دیده بودیم اما از اونجایی که من اون مدت افسرده حالت بودم با بچه ها دانشگاه ارتباط نداشتم و سلام نمیکردم و هیچ کس نگاه نمیکردم اما این آقا من زیر نظر داشتن گویا.خب پیام دادن و از اونجایی که منم حال روحی اوکی نداشتم باهاشون هم صحبت شدم و یجورایی پذیرفتم آشنا بشم باشون اما شرایط ام تا حدودی گفتم قرار شد آشنا بشیم بعد از ۱ ماه جواب منفی بهشون دادم بااینکه شناخت زیادی نداشتم اما دیگه دوست نداشتم ادامه بدم اما ایشون اصرار که بیشتر آشنا بشیم و من از شما خوشم اومده منم گقتم حوصله دوستی ندارم وایشون اصرار که قصدش ازدواج فقط الان موقعیت و آمادگی نداره .یه مدت ادامه دادم پیام دادن فقط و بیشتر آشنا شدم باهاش و خب بین صحبت ها مشخص شد که ایشون رابطه قبلی با دخترا داشتن دوست دختر داشتن و حتی رابطه جنسی هم داشتن و من بعد این موضوع چون خیلی حساس هستم رواین قضیه و خودم دختر بشدت بسته ای هستم و تا حالا با هیچ پسری نبودم و حتی سلام ساده با هم کلاسی نداشتم و خیلی گارد دارم سریع گفتم که باید تمام بشه این رابطه و تاحدی تمام شد اما این آقا باز میگفت نمیتونه و بهش فرصت بدم و قصدش ازدواج و این رابطه با دعواها و بحث هاش دوسال بطور پیامی فقط ادامه دار شده اینم اضافه کنم ما تاحالا همدیگه رو ندیدیم باهم راجب ازدواج و اینا حضوری حرف بزنیم اون آقا بخاطر حساسیت من که با پسرا برخوردی ندارم گفتن تا جدی شدن و دیدار اولیه با خانوادش میاد و خانوادش هم البته درجریان هستن که ایشون منو میخات اما من خانواده ام رو درجریان نذاشتم چون جدی نمیدونستم از طرفی یسری مشکلات مالی دارن و یجورایی اونقد آمادگی مالی برا ازدواج ندارن از طرفی هم خیلی سریع عصبی میشه میشه تو عصبانیت اش خیلی تند و با فحش حرف میزنه برااین مشکل هم از اول گفتن اینجورن و چندبار روانشناس و مشاوره به پیشنهاد خانواده اش رفته اما خیلی تغیر نکرده بهتر شده البته نسبت به اوایل اما من مشکل اصلی ام این این آقا میخات منو انگار تحقیر کنه من یه آزمون استخدامی شرکت کردم و قبول شدم و مرحله مصاحبه رد شدم واین آقا اصلا ناراحت نشد درصورتی که خانوادش خیلی ناراحت شدن و حتی از دست اش برمی‌آمد که برای مصاحبه من پارتی بشه اما نشد و اینکه گفت نمیتونم پارتی ات بشم باید نامزد می‌بودیم که میگفتم و سفارش میکردم خواهراش دعواش کردن بابت اینکه چرا سفارش نکرده برای من این از این قضیه و اینکه نمیدونم از ظاهر من خوشش میاد یا بدش میاد خیلی شوخی میکنه و من متوجه مرز شوخی و جدی اش نمیشم من خودم دختر زیبایی هستم ایشون هم میگه دختر سفید چشم آبی یا میگه تو سفید نیستی البته یه جاهایی میگه فقط عاشق چهره و چشات و خنده هات شدم اومدم جلو یا اوایل میگفت تو کلاس به فلانی چرا میخندیدی این حرفارو میزنه نمیدونم نطرش رو چهره دقیقا چیه!گاهی تعریف گاهی نه حالا میگه شوخی میکنه اما من مرز شوخی جدی اش متوجه نمیشم .و اینکه راجب مسائل جنسی اش هم بامن حرف میزنه درصورتی که من جوابش نمیدم و خیلی وقت ها بهش تذکر میدم که نگه اما میگه موضوع مهمی براش و میخات بگه اما من همراهی باش نمیکنم و هیچ جوابی نمیدم مثلا میگه چون تو دختر سید هستی خیالم تخت اوکی هستی و این حرفا ومن خیلی بخاطر رابطه های قبلی اش بازخواست کردم اش و میگم بهش باید بره یه دختر نثل خودش پیدا کن اما تاکید داره که اصلا دختر باید آفتاب مهتاب ندیده باشه برا ازدواج اونا تجربه نوجوانی و بچه بازی و این صحبت ها و وقتی بهش گفتم منم باید دوست پسر داشته باشم که راضی بشم گفت میتونستی داشته باشی اما فقط نباید عاشق بشی د رابطه جنسی داشته باشی من با بقیه اش اوکی هستم .
حالا خواستم نظرتون راجب این رابطه بگم ارزش داره بمونم پاش عاشقش نیستم اما یه رفتارهای جالبی داره که منو جذب میکنه تاحالا هم حیلی جداشدم ازش اما برگشت و اصرار که نمیتونه دوست داره منو.همه این صحبت ها درقالب چت بوده و حضوری هم ندیدیم و اینکه بنظرتون ببینمش؟ اون ازمن میترسه میگه نمیخام چون باکسی نبودی بیای ببینی منو بعد پشیمون بشی ضمنا من شرط ازدواج ام شاغل شدنم و اینکه اون و خانوادش میدونن که من باید استخدامی قبول بشم .پیشنهاد شما برا این رابطه چیه؟