اختلال خلقی
سلام
من برای افسردگی پیش روانپزشک و روانشناس میرم و داروهایی ک مصرف میکنم پرفنازین و نورتریپتیلین و کلردیازپکساید هستش. چند روز پیش ک یکی از فامیل های نسبتا دورمون فوت کرد حال من خیلی عوض شد گریه شدید، بهم ریختگی اعصابم افکار داغون درباره خودکشی…من قبلا خودزنی داشتم ولی جدیدا نداشتم اما دوباره فکرش اومد سراغم و منم دوباره مجبور شدم… یادمه اون شب اهنگ های خیلی هیجانی با صدای بلند تو گوشم گذاشته بودم ک فکر خودزنی بره و مثل دیوونه ها تو اتاقم همش راه میرفتم ولی اون فکر ها نمی رفتن انگار یکی همش کارهام رو برام توضیح میداد…همه فکرم بهم ریخته الان ن خوشحالم و انرژی دارم ن ناراحت و افسرده…گریه هم نمی تونم بکنم حتی… انگار داروها هیچ تاثیر خوبی رو من نداشته و بدترم کرده. حدودا دوهفته ست ک این داروها رو شروع کردم…و روانپزشک گفت مستعد پانیک م و ی بار هم تو مترو این حمله برام اتفاق افتاد ک خیلی شدید بود…الان انگار لب ی پرتگاه باشم، ی ارامشی دارم ک انگار قراره ی اتفاق بدی بیفته ولی من نمی تونم بی قرار باشم هیچ حسی ندارم مثل ی رباط. می ترسم کاری کنم ک پشیمون بشم چون کنترل خودم رو ندارم حس میکنم ی چیز دیگه ای داره بجام تصمیم میگیره ک حالم چطور باشه… حتی فک میکنم من افسرده نبودم و همون چیز منو کنترل میکرد ک اینطور باشم . اگه افسرده نباشم و این داروها رو مصرف کنم میشه ک بخاطر داروها این حالت رو داشته باشم؟
این حالت ها عوارض قرص هاست؟ ازبین میره؟ من چمه چرا حس میکنم داغون تر شدم؟
با سلام خدمت شما دوست عزیز
در این مورد نیاز است که شما به صورت حضوری به روانشناس مراجعه کنید تا تحت روان درمانی قرار گیرید تا در کنار مصرف دارو بتوانید با روان درمانی نیز شرایط بهتری را تجربه کنید.
این می تواند تغییر حالت شرایط روحی شما باشد که نیاز به بررسی بالینی دقیق دارد.
درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۶۸۵۷۴۱
ممنون بابت جواب. اما شما با این داروها می تونید به من بگید که چ نوع اختلال خلقی هستش؟ و اینکه امکان داره این داروها باعث حمله پانیک من شده باشن؟
سلام من و خواهرم مدام از هم دلخوری داریم
اون میگه رفتارم باهاش مناسب نیست در حالیکه من فکر نمیکنم رفتاربدی باهاش دارم
من و خواهرم یکساله که به خاطر مشکلات روحی مادرمون از خانواده جدا زندگی میکنیم اما اوضاع بهتری پیدانکردیم چون خواهرم مدام سر ناسازگاری داره و همش قهره بامن خواهرم متولد۷۰ و من ۵۸ هستم باوجود فاصله سنی دوستای خوبی هستیم ازنظر تقابل اطلاعات شخصی و بیرون رفتن و تفریح و روزمرگی اما سرکوچکترین مسئله ای هم دعوا میشه و البته خواهرم اینطوره
هرحرفی بهش میزنم بابت همکاری توکارای خونه و یا منظم بودنش که وسایل شخصیش روجمع و جور کنه یا هر حرف دیگه ای زود عکس العمل نتفی نشون میده و فکر میکنه بهش زور میگم این روهم بگم که ما توی خونه من مستقر هستیم و اون اینو یه جورایی بهانه کرده به نظرم پیش خودش
کمکم کنید که چه رفتاری باید داشته باشم
آیااصلا من مشکل دارم یا اون که البته خودش میگه درست ترین آدمه و هرمشکلی هست من دارم ینی حتی قبول نداره که میتونه ایراد از اون هم باشه نه فقط من
چیزی که من فهمیدم از حالاتش اینطوره که اصلا دوست داره که حرفای منو باقصدوغرض برداشت کنه تابتونه دعوایی درست کنه درصورتیکه من اگر حرفی یا دلخوری دارم مستقیم بهش میگم و درلفافه و کنایه نمیگم لطفاکمکم کنید
با سلام خدمت شما دوست عزیز
دقت کنید که این موضوع می تواند به دلیل تفاوتی سنی شما و به دلیل سبک رفتاری شماها باهم باشد و نیاز است که شیوه ارتباط شما مورد بررسی دقیق تر قرار گیرد تا بتوانید به نتایج بهتری برسید.
۱٫ شما در منزل یک سری وظایف را تقسیم بندی کرده اید؟
۲٫ شما چگونه در مورد موضوعات مختلف با ایشان صحبت می کنید؟
۳٫ در کل روابط اجتماعی شما و ایشان با دیگران و خانواده چگونه می باشد؟
۴٫ از نظر مالی ایشان مستقل می باشند؟
۵٫ شما در مورد مسائل شخصی با ایشان نقش دارید؟
سلام
از کودکی چونکه پدرومادرم باهم اختلاف داشتند و پدرم مدام مادرم را مورد ضرب وشتم وکتک وآزارروحی وروانی درمقابل چشمان بنده وبرادروخواهرانجام میداد وخیلی وحشیانه به مادرم حمله میکرد و کتک و مورد ضرب وشتم قرارمیدهد وزنده راهم همیشه روزی ۲ساعت کتک میزد ویا به درخت ویاکپسول گاز می بست وبا چوب ویا شیلنگ شلاق میزد وآزارروحی وروانی بهم میداد و برادرم چندسال پیش بیماری اعصاب و روان شدید گرفت و کارش به تیمارستان کشیده شد وهم اکنون برادرم داروهای اعصاب و روان مصرف میکنه و مادرم هم شبیه برادرم داروهای اعصاب و روان مصرف میکنه و خواهرم بیماری غصب معده ورودت تحریک پذیر و عصبی پیداکرده وخوده بنده هم دچار بیماری افسردگی و اختلالات نوسانات خلقی شدم و انگیزه کاروتلاش نداشتم وهم اکنون که همسرم به همین خاطر بنده رابافرزنده۳ساله ام ترکم نموده بیماری ام بیشتر شده و هیچگونه انگیزه برای تلاش و کوشش جهت حتی امرار معاش زندگی را ندارم واحساس میکنم که هیچی نیستم و بعضی مواقع ازخداطلب مرگ میکنم و میخوام که خودکشی کنم والا ن که ۳۷ ساله هستم و تنها امیدم به زندگی فقط فرزند ۳ساله ام هست که متاسفانه هیچ کاری نمیتوانم برای پیشرفت و حتی امرار معاش زندگی انجام بدهم.وآرزوی مرگ میکنم.ازشما مشاورعزیز و محترم درخواست کمک و یاری به جهت درمان و اصلاح شیوه درست زندگی کردن ووجودانگیزه برای کاروتلاش برای فرزندم وزندگی شخصی خودم را داخواستارم.باتشکر
با سلام خدمت شما دوست عزیز
با توجه به تجربیاتی که شما از دوران کوکی داشته اید و بر روند زندگی شما نیز تاثیر گذاشته است شما می توانید با روان درمانی در این مسیر عملکرد بهتری را تجربه کنید . دقت کنید که سبک تربیتی والدین تاثیر زیادی بر کودکان دارد پس بهتر است سعی کنید از همسرتان برای بهبود زمان بخواهید و با مراجعه به روان درمانگر و شروع پروسه درمانی خود به مرور عملکرد بهتری را تجربه کنید .
با توجه به اینکه شما نسبت به مشکلات خود بینش دارید می توانید پروسه درمانی بهتری داشته باشید.
درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲