خانمی 35 ساله هستم که 7 ساله با همسرم که 38 سالشه ازدواج کردم و یک فرزند دختر 2 ساله داریم. متاسفانه از اول ازدواج در موضوعات مختلفی اختلاف عقیده داشتیم از دین و مذهب و سیاست تا به تازگی در تربیت فرزند. همسرم بخاطر اینکه پسر بزرگ خانوادس خیلی خودش را وقف خانوادش کرده و خانوادش هم همین توقع را ازش دارن. پدر و مادر همسرم پیر هستن و به تازگی دچار بیماری های کهولت سن شدن و همسرم خودش رو مسئول دوا و درمان اونا میدونه چون 6 تا خواهر داره که همیشه میگه اونا چون دخترن کاری از دستشون برنمیاد حتی برادر کوچکتر از خودش رو هم با اینکه 33 سالشه و میتونه خودش بره سر کار و روی پای خودش بایسته از نظر مالی ساپورت میکنه و نتیجش این میشه که اعصاب خوردیش و کم حوصلگیش برای من و بچم می مونه . سر هر حرفی توی هفته دعوامون میشه گاهی وقت ها بخاطر اینکه دعوامون نشه تا هفت یا هشت روز با هم حرف نمیزنیم و بعد اون هم به خاطر رابطه زناشویی آشتی می کنیم . از کاه کوه میسازه . با خانوادم مشکل داره از هر حرفشون کلی داستان می سازه . هر وقت میریم خونه پدرم با هیچکس صحبت نمیکنه و اگر هم صحبت کنه به حالت توهین و تمسخر وضع مملکت رو میکوبه تو سر اونها انگار که خانواده من مسئول بی تدبیری مسئولین هستن . از لحاظ عقیدتی با مادرم اختلاف داره و بخاطر همین میگه نمیخام مادرت عقایدش رو به بچه یاد بده …حتی بخاطر این موضوع بعد مرخصی زایمانم اجازه نداد که مادرم از دخترم نگهداری کنه و سرخود خواهر مجردشو وارد زندگی مشترکمون کرد که الان حدود دو سال با ما زندگی میکنه و وقتی من سرکار هستم از بچه مراقبت می کنه بماند که یک سری مشکل هم از زمان اومدن خواهرش به مشکلاتمون اضافه شد ولی من در نهایت بخاطر بچم و اینکه عمه اش از اون با دلسوزی نگهداری می کنه تحمل کرد . در تربیت بچه هیچ توافق نداریم هر چی من میگم اون برعکسش رو میگه . از همون ابتدای تولد بچه به طور ناخودآگاه از سر شدت عصبانیت و خستگی شدید از شرایط به وجود آمده در خانواده پدریش به من توهین می کرد . به من و خانوادم ناسزا میگه من متنفرم از اینکه کسی بخواد بهم توهین کنه . دختر موفق و تحصیلکرده و درس خونی بودم که الان در زندگی مشترک دچار مشکل شدم خواهش می کنم بهم کمک کنین درمونده شدم در زندگیم اصلا تصورش رو هم نمی کردم که یک روز به اینجا برسم و در ذهنم روزی رو تصور می کنم که وقتی دخترم بزرگ شد و تونست از پس خودش بربیاد از همسرم جدا شم