سلام من 17 سال دارم تو یه خانواده 4 نفری با خواهر دو قلو… پدر وضع مالی خوبی داره و از نظر امکانات مشکلی نداریم ، اما گاهی فکر میکنم تبعیض بین من و خواهرم از طرف پدر و مادرم وجود داره طوری که مادرم اصلا و هیچ موقع به حرفام و احساساتم توجه نداره و پدر اصلا حتی یک بار به من یک جمله احساسی نگفته مثلا عزیزم و همیشه باهم خشک بوده طوری که با خواهرم بیش‌تر اوقات در حال بگو بخندن و هر وقت به روشون میارم ازم اعصبانی میشن و وضعیت بدتر میشه ، مادر از خانواده پدریم بد دیده و عمو هام رو به من نسبت میده اخه اونا در مواردی حرف های عجیبی از مادر بزرگم میشن اعصبانی میشن و فحش میدن و دست بزن دارن و منم جدیدا فحش میدم و کنترل اعصبانیتم پایینه در حالیکه اونا 3 نفرن و همشون از من بیزارن در حالیکه من درسم خوبه و از همین جهت عینکی هم هستم به کامپیوتر علاقه دارم و هر وقت در این کارا نظر میدم همه منو به چشم یه آدم خودبزرگبین کودن می ببین و هیچ وقت نظر من حتی مثلا در انتخاب غذا در یک رستوران هم مهم نبوده و کارایی رو‌ که برام کردن همیشه زدن تو سرم … موقع دعوا در مواردی بیش‌تر حق با منه همشون پشت همن و زبر باز اشتباه شون نمیرن و در مواردی می شنوم که منو دیوونه خطاب می کنن …. از نظر خانواده مادری هم من هیچ وقت مورد احترام نبودم برعکس خواهرم و پسر داییم که همیشه صدر احترام هستن و از نظر خانواده ام وقتی با هم خوبیم و منو نصیحت میکنن فقط ایراد میگیرن و وقتی من اشتباهاشونو میگم در آخر بحث تقصیر من میفته و مسببش منم و سعی میکنم با شوخی و خنده خودمو جا کنم اما به صورت مستقیم بهم میگم خفه‌شو یا چقدر حرف مفت می‌زنی یا بدرد همین کارا میخوری …. خانواده ام منو حتی به پسر خالم بیش‌تر ترجیح میدم و تو جمع ضایعم می کنن و وقتی بهشون میگم سعی می کنن تو جمع جبران کنن اما بازم ادامه داره …. بعضی اوقات فکر میکنم خسته شدم و یه موجود اضافیم شاید میگم من مثل بقیه متوسل به سیگار شم یا با یه دختر‌ در ارتباط باشم اما نمی تونم ….. آرزوم اینکه یه روز یه فوتبالیست خوب بشم اما همیشه اینو میزنن تو سرم و میگم چیزی نمیشی …. نمی دونم چیکار کنم اینها تنها چیزایی بود که یادم بودم شاید بیش‌ترم باشه ،،،، خواهشا کمکم کنید ترس از آینده وجودمو فرا گرفته