سلام، دختري ٣١ ساله هستم كه در سن ١٩ سالگي براي اولين بار ازدواج كردم و در سن ٢٦ سالگي از همسر اولم جدا شدم. بعد از طلاق، زماني رو براي خودم گذاشتم و ادامه تحصيل دادم. در اين مدت به دنبال جايگزين براي شوهر سابقم بودم چون تنهايي رو خيلي مواقع احساس مي كردم اما با هركسي ملاقات كردم به دلايلي مطابق ميلم و خواسته ام نبود و بي درنگ رابطه رو يا شروع نمي كردم يا سريعا تمومش مي كردم. ٤ سال از جدايي از همسر سابقم گذشت تا اينكه با پسري آشنا شدم كه ٤ سال از من بزرگتر بودن. ايشون از نظر رفتار و اخلاق تا ٨٠٪‏ آنجه كه من مي خواستم رو دارن، از نظر تيپ و قيافه بسيار مورد تاييد من هستن، شغل ايشون بسيار خوبه و مشكل مالي ندارن. خانواده ي بسيار خوبي دارن كه براي هم احترام زيادي قائلن. كمي زود عصباني مي شدند كه به خواسته خودشون مدتي هست كه سعي مي كنن و تمرين مي كنن كه اعصاب خودشون رو كنترل كنن. تا به اينجا من با چنين فردي بسيار احساس امنيت و آرامش مي كنم. مشكل اينجاسا كه ايشون از كودكي دچارويروس فلج اطفال ميشن. بعد از عملهاي مختلف، اعصاب پاي ايشون كاملا برمي گردن اما در راه رفتن ايشون اختلال به وجود اومده و در حالت كلي و عمومي مي شه گفت ايشون مي شلن. من در خارج از ايران زندگي مي كنم جايي كه مردم به اشخاصي كه معلوليت هاي متفاوت دارن با چشمي متفاوت نگاه نمي كنن( البته اكثر مردم) . راه رفتن ايشون براي من اوايل عجيب بود اما الان عاديه. اين آقا رو يكساله كه ميشناسم و ٦ ماهه كه با هم زندگي مي كنيم و هيچوقت احساس نكردم كه اين مشكل پا مسئله اي در زندگيمون ايجاد كرده يا مي كنه. مقايسه مي كنم آدمهايي كه در گذشته ديدم و به اين نتيحه رسيدم كه واقعا گل بي عيب نداريم. اين ديگه بستگي به ما داره كه مي تونيم يا نمي تونيم با اون عيبها كنار بياييم. خلاصه ي كلام اينكه، سعي كردم مادر و پدرم رو با صحبتهاي منطقي قانع كنم و حرف من رو متوجه مي شن اما حس مي كنم قلبا راضي نيستن چون گهگاهي از من مي خوان كه صبر كنم و در تصميم گيري عجله نكنم. البته من هم گوش مي كنم اما نگرانم كه منظور اونها اين باشه كه به خاطر مسئله پاي دوست پسرم بهتره نظرم رو عوض كنم. به پدر گفتم كه چشم و از نظر اخلاقي و رفتاري اون آقا رو بيشتر بررسي مي كنم اما مطمئنا مسئله پاي ايشون رو مانع نمي دونم. دلم مي خواد كه خانواده به تصميمم احترام بگذارن و انقدر نگران حرف مردم نباشن. اين مردم روي بهترينها ايراد مي گذارن و به هيچ كس رحم نمي كنن اما جطوري زندگي و آينده ام رو با توجه به حرف مردم بسازم؟ لطفا به من راهنمايي كنين كه چطور با مسئله پدر و مادر كنار بيام اگر كه اين آقا رو بعدا تاييد كردم براي ازدواج، و آيا به نظر شما امكان اين وجود داره كه در آينده نظر من در مورد مسئله پاي ايشون عوض بشه و اين رو يه مسئله بزرگ ببينم؟ ممنون از وقتي كه مي گذارين. روز خوش