با هزار امید و آرزو عروس آوردم

ولی کلا کشیده کنار

دوست داشتم با دخترام مثل خواهر باشن

همه جا با هم باشن

ولی با اینکه تو یه ساختمون هستیم‌ هفته ای یه بار به زور میاد دیدنمون

در حالی که من خودم بیست و چهار ساعت پیش مادر شوهرم اینا بودم

بارها گفتم میری بیرون خواهر شوهرت هم با خودت ببر

ولی یواشکی میره یواشکی میاد

نمیاد روزا که من سره کار هستم واسه پدر شوهرش که خونس یا خواهر شوهراش که از مدرسه میان یه غذا درست کنه بذاره جلوشون

یا یه دستی به سر و روی خونه ی مادر شوهرش بکشه که مادر شوهرش از سره کار بیاد خونه شو تمیز ببینه خستگی از تنش برا

بهونش هم اینه که بچه کوچیک دارم به کارای خودم نمی رسم

آرزو داشتم عروس واسه یه پسرم بگیرم دو تا دخترم بشن سه تا ولی افسوس.