سوالتو بپرس
X

افسردگی شدید

سلام با عرض خسته نباشید..من ی دختر 16 سالم ک از ی سال پیش افسردگی اومده سراغم و تا الان حس میکنم بجای بهتر شدن،بدتر شدم… از این حال خودم خسته شدم.حتی باعث میشه تمرکزی روی درس نداشته باشم کاملا بی حوصله ام .. انسان دوست داره بزرگ شه تجربه کنه تلاش کنه و به هدف برسه و از اون هم فراتر بره…. ولی من هیچ انگیزه ای برای نفس کشیدن ندارم! خیلیا میگن مگه ی دختر تو سن تو از زندگی چی میفهمه ک افسرده هم باشه.خب مسلمه ک همه چی تو ظاهر ادم نیس…. میشه کمکم کنین

nashenas:

نمایش نظرها (16)

  • سلام ی دختر 14-15ساله هستم که خیلی مشکل تو زندگی هس ولی الان یک ماه مشکلات زندگی بیشتر شده و فوران کرده همه بهم میگن اخه دختر جون مگه چند سالته الکی فاز برداشتی ولی من همگی رو میفهمم و اصلا حال خوبی ندارم در حدی که زیر نظر دکتری ولی هیچی از دکتر نمیفهمم کسی نمیتونه کمکم کنه

    • می خواهیم بگوییم چطور می شود با یک ذهن منظم قدم به قدم برای حل مشکل ها جلو رفت. مهارتی که روان شناس ها به آن می گویند حل مساله. برای حل مسائلتان لازم است از این پنج تا گام بگذرید.
      «می خوام تغییر رشته بدم اما نمی دونم این کار درسته یا نه»، «یه درس افتاده دارم، نمی دونم باهاش چه کار کنم». «با برادرم مشکل دارم، نمی تونم حرفاشو بفهمم»، «جدیدا حس می کنم خیلی مضطربم و اضطرابم داره داغونم می کنه»، «تو محل کار با رئیسم به مشکل خوردم»، «می خوام کارمو عوض کنم ولی نمی دونم چطور» همه این جمله ها در واقع مشکلات ریز و درشتی هستند که ممکن است برای هر کدام از ما پیش بیایند.
      راستش را بخواهید، زندگی همه اش مشکل است. از طرف دیگر به قول کارل پور «زندگی سراسر حل مساله است». نمی خواهیم راه حل همه مشکل هایی که گفتیم را ردیف کنیم اما می خواهیم بگوییم چطور می شود با یک ذهن منظم قدم به قدم برای حل مشکل ها جلو رفت. مهارتی که روان شناس ها به آن می گویند حل مساله. برای حل مسائلتان لازم است از این پنج تا گام بگذرید.
      ● گام اول
      مهمترین مشکلات را انتخاب کن!
      برای اینکه بتوانید مهمترین مشکلات زندگی فعلی تان را انتخاب کنید باید قبلش یک فهرست از مشکلاتتان بنویسید. راستش بعضی ها حتی از این کار هم میترسند و می گویندنکندلیستم طولانی شود و خودمبفهمم که چقدر مشکل دارم! از این طولانی شدن نترسید. مشکلاتتان را که نوشتید، یک جدول «دامنه شدت مشکلات» رسم کنید. از اسمش معلوم است چه جور جدولی است دیگر!
      شما باید از یک تا ده به مشکلاتتان «نمره شدت» بدهید. شدیدترین مشکلات آنها هستندکه تعادل روان شناختی شما را به هم زده اند ودر حوزه های بیشتری از زندگی شما اختلال ایجاد کرده اند. مثلا مشکلی مثل اخراج شدن از دانشگاه هم عزت نفس شما را پایین می آورد، هم آینده ذهنی شما را خراب می کند و هم باعث می شودشما از محیط حمایت کننده ای که به آن عادت کرده بودید دور شوید.
      اینگونه مشکلات نمره های بالاتری می گیرند اما مشکلات کوچکتر معمولا فراگیرتر هستند و فعلا از درجه اهمیت کمتری برخوردارند. مثلا نوسانات کوچک در نمره های پایان ترم. مشکلاتی که ضروری هستند یعنی اگر تا یک زمان مشخص حل نشوند باعث مشکلات دیگر می شوند، نمره بالاتری می گیرند. حالا مهمترین مشکلتان را انتخاب کنید و بروید به مرحله بعد.
      مثلا: فکر کنید که همزمان هم مادر شما مریضی حادی گرفته است و باید او را بستری کنید، هم شب یکی از امتحان های پایان ترم است و باید درس بخوانید، هم دختر خاله – یا حالا گیر ندهید پسر خاله (!) – تان دلش گرفته و می خواهد با شما درد دل کند وهم یک کار اداری عقب افتاده دارید که بهتر است فردا انجامش دهید. به نظرتان کداممشکل اولویت بالاتری دارد؟ (۲ نمره!)
      ● گام ۲
      مشکلات را تعریف کن!
      مشکلات کاری، مشکلات حقوقی، مشکلات تحصیلی، مشکلات ارتباطی، مشکلات مالی، مشکلات خانوادگی، شاید این عبارت ها به درد تقسیم بندی های خسته کننده همایش های اداری بخورد اما وقتی آدم خودش است و خودش«من مشکل تحصیلی دارم» هیچ به دردش نمی خورد. چون این جمله آنقدر کلی است که چیز خاصی درباره مشکل ما حتی به خود ما نمی گوید اما اگر به جای این جمله مبهم مشکلتان را دقیق و با جزییات تعریف کنید تکلیفتان با خودتان معلومتر است.
      مثلا: این جمله یک مشکل دقیق تحصیلی است: «نمره درس «زبان عمومی» این ترم من برای دومین بار زیر ۱۰ شده و چون این درس پیش نیاز زبان تخصصی است، من نمی توانم ترم آینده با همکلاسی های خودم زبان تخصصی را بگذرانم.»
      ● گام ۳
      راه حل ها را ردیف کن
      حالا وقت رفتن به مرحله راه حل هاست. برای مشکلتان هر راه حلی که به ذهنتان می رسد را بنویسید. مهم نیست که این راه حل ها خنده دار یا غیرمنطقی باشند. در این مرحله تعداد راه حل ها مهم است و نه کیفیت آنها. برای زیاد شدن تعداد این راه حل ها می توانید از چند رفیق شفیق، یا متخصص مشکلتان، یا اینترنت، یا کسانی که در مشکلتان تجربه داشته اند و خلاصه هر منبع راه حل دهی استفاده کنید. این مرحله اسمش «بارش فکری» است و تا می توانید باید ببارید تا لیست تان طولانی تر و طولانی تر شود.
      مثلا: برای مشکلی مثل افتادن یک درس تخصصی در آخرین ترم تحصیلی لیست زیر می تواند حاصل یک بارش فکری جانانه باشد:
      معرفی به استاد گرفتن همان درس در ترم آینده
      التماس به استاد برای دادن نمره
      بالکل بی خیال شدن تحصیلات
      لابی زدن با یکی از بچه های درسخوان استاد خوشحال کن برای واسطه شدن
      اعتراض قانونی به نمره
      گرفتن درس به صورت مهمان در یک دانشگاه دیگر
      گرفتن درس به صورت کاملا معمولی در ترمآینده
      ● گام ۴
      عیب و حسن راه حل ها را بنویس؟
      حالا شما هستید و یک لیست طولانی راه حل. هیچ کدام از راه حل ها را خط نزنید. یک جدول سه ستونی بکش. توی ستون اولش راه حل ها را بنویس و ستون های بعدی را بگذار برای عیب و حسن هر کدام از این راه حل ها. یادتان باشد که دقیق در مورد هر کدام از راه حل ها فکر کنید و ببینید برای شما، خود شما، چه عیب و چه حسنی دارد. یادتان باشد که امکانات شما – چه امکان مالی، چه امکان روانی – مثل هوش شما، استقامت شما، ریسک پذیری شما و ... – با امکانات دیگران فرق دارد. پس بر اساس داشته های خودتان برای هر کدام از راه حل ها عیب و حسن بنویسید.
      مثلا: برای راه حل هایی که در مرحله قبل آمد می توانید یک جدول عیب و حسن بکشید. مثلا حسن التماس کردن به استاد می تواند این باشد که احتمال دارد استاد دلش برایتان بسوزد ونمره بدهدو شما فارغ التحصیل شوید اما عیبش این است که هم ممکن است سنگ روی یخ شوید و هم التماس کردن عزت نفستان را پایین می آورد. یا حسن معرفی به استاد گرفتن این است که لازم نیست بروید سر کلاس ها اما عیبش این است که به هر حال فارغ التحصیل شدنتان یک ترم بیشتر طول می کشد.
      ● گام ۵
      به عیب وحسن ها نمره بدهید
      ساده ترین کار برای نمره گذاری این است که تعداد بدی ها و خوبی های هر راه حل را با هم مقایسه کنید اما روش بهتر آن است که برای هر کدام از عیب ها و حسن ها ضریب در نظر بگیرید. یعنی ممکن است برای شما یک عیب، خیلی عیب بزرگی باشد و یک حسن، خیلی حسن کوچکی.
      پس می توانید ضریب بگذارید و از ۱+ تا ۳+ برای حسن ها و از ۱ تا ۳ برای عیب ها در نظر بگیرید. حالا برای هر کدام از راه حل ها، نمره های مشخص مثبت و منفی دارید. این نمره ها را با هم جمع بزنید و ببینید که بهترین نمره مال کدام راه حل است. جمع زدن منفی و مثبت با هم را که بلدید؟ به همه راه حل ها نمره بدهید و آنها را اولویت بندی کنید.
      مثلا: برای همان مثال مرحله ۳ و راه حل التماس کردن به استاد «کم شدن عزت نفس» برای یک نفر ۳ نمره منفی دارد و برای یک نفر دیگر فقط ۱ نمره منهفی. از طرف دیگر احتمال قبول کردناستاد و فارغ التحصیل شدن هم برای یک نفر ۳ نمره مثبت دارد و برای یک نفر دیگر ممکن است ارزش مثبت کمتری داشته باشد. حالا فکر کنید که هم احتمال سنگ روی یخ شدن و هم پایین آمدن عزت نفس ۳ نمره منفی و احتمال قبول کردن استاد هم ۳ نمره مثبت بلگیرد، حاصل جمع ۳ نمره منفی است و باید ببینید که در جدول اولویت بندی کجا قرار می گیرد.
      ● گام ۶
      حل ها را عملی کن!
      خیلی اتفاق ها هستند که ما موقع نمره دادن یا نوشتن راه حل ها به آنها فکر نکرده ایم. این اتفاق ها در عمل می افتند و در واقع محک واقعی راه حل های ما هستند. برای همین اگر راه حل اولویت ۱ را به کار بردید و دیدید در عمل جواب نمی دهد، می توانید به راحتی راه حل شماره دو را انتخاب کنید و به همین ترتیب.
      یادتان باشد که بعضی از راه حل ها را می شود با هم ترکیب کرد و بعضی ها را می توان پشت سر هم به کار برد. مثلا هم می شود اعتراض گذاشت و هم التماس کرد تازه اگر اینها نشد معرفی به استاد گرفت. سعی کنید راه حل ها را با حوصله و انرژی پیش ببرید. به هر حال تلاش خود شما هم بخشی از واقعیت است دیگر.
      مثلا: فکر کنید که گرفتن درس به صورت مهمان بالاترین نمره را در جدول اولویت بندی شما گرفته است. احتمالا شما به میزان سخت گیری استادی که در دانشگاه میزبان آن درس را تدریس می کند، جو کلاس و حتی قوانین خاص داخلی دانشگاه مهمانفکر نکرده اید. چیزهایی که در عمل پیش می آید.

      در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      021-88422495

    • منم مث توعم 15 سالمه و دارم نابود میشم
      البته برای خالی کردن خودم دست به کارایی میزنم ک اصلا فکر نمیکردم به این سمت برم یکیش سیگار کشیدن یکیش با تیغ خط میندازم رو دستم(خیلی حالمو خوب میکنه همینکه خون میزنه بیرون حالم خوب میشه)

      همه فکر میکنن خیلی ساکت و مودبم ولی بعضی وقتا انقدر با بقیه دعوا میکنم ک حتی به کتک کاری میرسه مثلا اگ یه پسر مزاحم شه تا حد مرگ فحش میدم اگه ادم نشد میزنمش...
      شاید بگید یه دختر نباید این کارا رو بکنه ولی من دیگه کارم ازینا گذشته :dazed:

  • با سلام خدمت شما
    واقعیت این است که بعضی حالات شبیه به افسردگی مختص گروه نوجوانان و به ویژه نوجوانی که خلاقیت داشته باشد وجود دارد . و این دوره گذرا است و با افسردگی متفاوت است . لذا باید جهت تشخیص این مسئله نزد روانشناس رفته تا معین شود که آیا شما افسردگی دارید و یا در حال گذراندن دوره خاصی از تحول روانی - عاطفی خود می باشید که با تشخیص درست بتواند شما را به درستی راهنمایی کند برای هر دو مشکل راه حل مختص به خود وجود دارد افسردگی درمان خودش را دارد و گذر از دوره هم با مجموعه آموزش هایی تسهیل می شود. در این زمینه روانشناسان کانون مشاوران ایران می توانند22354282 کمکتان کنند در ادامه مقاله ای که علائم افسردگی را اورده شده که بهتر است مطالعه فرمائید نشانه‌های رایج افسردگی نوجوانان

    تغییر در عادت‌های غذایی و برنامه ی خواب (خوردن و خوابیدن بسیار زیاد یا بسیار کم)
    تغییرات قابل توجه در وزن (افزایش یا کاهش)
    بی علاقگی نوجوان به حضور در مدرسه یا کاهش کارایی در مدرسه
    گوشه‌گیری، کناره گیری از دوستان یا اعضای خانواده
    بروز عصبانیت / طغیان ناگهانی
    بی قراری یا اضطراب عمومی
    واکنش‌ تند دربرابر انتقاد، حتی انتقاد سازنده
    خود پسندی یا خطاکاری
    مشکلات غیرمعمول با مراجع قدرت
    بی‌علاقگی و خودداری از شرکت در تفریحات و سرگرمی هایی که پیش از این، به آن ها علاقه مند بوده‌اند
    دودلی، عدم تمرکز، فراموشکاری
    احساس بی‌ارزشی و گناه
    شکایت های پی درپی از بیماری درعین سلامت کامل جسمی
    نداشتن انگیزه و اشتیاق برای زندگی روزمره
    استفاده از مواد مخدر / الکل
    فکر کردن به خودکشی یا بیان آن

    علل افسردگی
    دلایل فراوانی برای بروز افسردگی در نوجوانان وجود دارند. معمول‌ترین این دلایل عبارت ا ند از:

    یک اتفاق ناگوار مهم در زندگی همچون مرگ یکی از اعضای خانواده یادوست نزدیک، جدایی والدین، برهم‌خوردن رابطه با دوستی از جنس مخالف، انتقال به مدرسه یا محله ی جدید.
    بی توجهی به نیازهای عاطفی / فیزیکی، جدا شدن از یک پشتیبان مهم در زندگی، بدرفتاری دیگران، پایمال شدن عزت نفس.
    تغییرات فراوانی که در زمان بسیار کوتاهی رخ دهند، می‌توانند سبب افسردگی شوند. برای بعضی از نوجوانان، حتی یک تغییر بزرگ در یک مرحله از زندگی می تواند به افسردگی بیانجامد.
    فشار روانی، به ویژه هنگامی که نوجوان حمایت عاطفی اندکی ازسوی والدین، دیگر اعضای خانواده یا دوستان دریافت می کند.
    رخدادهای ناگوار پیشین یا تجربیاتی مانند سو‌ء استفاده ی جنسی، سوء استفاده‌های عمومی، و تجربه‌های ناگوار دیگری که در کودکی روی داده‌اند و در سال‌های نوجوانی دوباره یادآوری می شوند. بسیاری از کودکان می‌توانند این گونه رویدادها را به موقع درک کنند، اما آن ها را به خاطر می‌سپارند. با افزایش سن، این اتفاقات و تجربیات، روشن‌تر می شوند و معانی جدیدی پیدا می کنند.
    تغییرات مربوط به بلوغ، احساساتی را سبب می شوند که زیرشاخه ی افسردگی به شمار می آیند.
    مصرف مواد مخدر یا مواد دیگری از این دست، می تواند سبب تغییراتی در فرایندهای شیمیایی مغز شود که در بسیاری موارد سبب انواعی از افسردگی می شوند.
    برخی براین باورند که بعضی از مشکلات پزشکی مثل کم‌کاری تیروئید، بر کارکرد هورمون‌ها و توازن روحیات افراد تاثیرمی گذارند.دردهای فیزیکی مزمن نیز می توانند سبب افسردگی شوند. در بسیاری از موارد، افسردگی‌هایی که به علت مشکلات پزشکی به وجود می آیند، پس از درمان ، از بین می‌روند.
    افسردگی یک اختلال ژنتیک است و نوجوانانی که اعضای خانواده‌شان به افسردگی دچارند، بیشتر در معرض خطر ابتلا به این بیماری هستند.

    آمار و داده‌های موجود
    افسردگی، معمول‌ترین اختلال یا بیماری روانی در میان نوجوانان و بزرگسالان است. آمار زیر نشان می‌دهد، توجه به این مسئله تاچه اندازه مهم و ضروری است:

    در حدود ۲۰ درصد افراد، افسردگی را در نوجوانی تجربه می کنند.
    در ۱۰ تا ۱۵ درصد نوجوانان، نشانه‌های افسردگی پیوسته بروز می‌کند.
    حدود ۵ درصد نوجوانان، به طور دائم دچار افسردگی شدید هستند.
    حدود ۸.۳ درصد نوجوانان، دست کم یک سال افسردگی را تجربه می کنند.
    بسیاری از نوجوانان، بیش از یک بار دچار افسردگی می شوند. ۲۰ تا ۴۰ درصد آن ها، بیش از یک بار در دو سال پیاپی به افسردگی دچارمی شوند و ۷۰ درصد هم قبل از رسیدن به بزرگسالی بیش از یکبار افسرده می شوند. دوره‌های افسردگی نوجوانان معمولا ۸ ماه طول می کشد.
    دیستیمیا (افسرده‌خویی)، نوعی افسردگی خفیف ولی بلند مدت، ۲ درصد نوجوانان را آزار می دهد و کم و بیش همین تعداد از نوجوانان در سال‌های آخر نوجوانی به اختلال دوقطبی دچار می شوند. ۱۵ درصد نوجوانان افسرده، سرانجام به اختلال دوقطبی مبتلا می‌شوند.
    درصداندکی از نوجوانان نیز به افسردگی فصلی گرفتار می شوند که معمولا در ماه های زمستان در مناطق سردسیر رخ می دهد.
    ۳۰ درصد نوجوانانی که به افسردگی دچار می شوند، مشکلات بسیاری هم در مورد مصرف موادمخدر پیدا می‌کنند.
    کمتر از ۳۳ درصد نوجوانانی که به افسردگی دچار می شوند ، تحت درمان قرار می گیرند .

    اضطراب در نوجوانان
    اضطراب خویشاوند افسردگی، افراد را در همه ی گروه های سنی می‌آزارد و می‌تواند به ویژه برای نوجوانان زیان‌بخش باشد. کاملا معمولی و حتی رایج است که افراد، اضطراب را تجربه کنند؛ مخصوصا در دوره‌های پرتنش زندگی، مانند پیش از یک آزمون یا ملاقات‌های مهم. برای بسیاری، این اضطراب سودمند است، چون سبب ایجاد انگیزه در آن ها می‌شود تا مطالعه ی بیشتری انجام دهند یا رفتار بهتری داشته باشند. اما برای افراد فراوان دیگری، اضطراب، بیش از دوره‌های پرتنش استاندارد است. تنش‌های گاه و بی گاه سبب نگرانی نمی شود و حتی می‌تواند برای سلامتی سودمند باشد، اما بسیاری از افراد به طور پیوسته اضطراب را تجربه می کنند. مردم، به ویژه نوجوانانی که از اضطراب رنج می‌برند، درمی‌یابندکه درزندگی روزمره ی آن ها ممکن است مشکلاتی همانند ترس‌ها یا نگرانی‌های طولانی مدت پیش آید.
    اضطراب، مهلک نیست، اما می تواند توانایی افراد برای کارکرد معمول در زندگی روزمره را با مشکل جدی روبه رو کند. احساس ترس و نگرانی شدید، به کم‌خوابی می انجامد و خواب سالم و کافی را برای افراد بسیار مشکل می‌کند. اضطراب می تواند سبب سردرد، درد معده و حتی حالت تهوع شود. به علاوه ،تنش می تواند سبب از دست دادن اشتها شود یا تغذیه ی افراد را دچار مشکل کند. یکی از دشوارترین جنبه‌های اضطراب برای دانش‌آموزان، دشواری در تمرکز است. هنگامی که فردی نگران مسئله‌ای است، درذهن وی به طور پیوسته افکار آزاردهنده‌ای راه می یابد و این مسئله، از تمرکز نوجوان بر تکالیف مدرسه و دیگر مسائلی که نیاز به تمرکز ذهنی دارند به میزان قابل توجهی می‌کاهد. این تاثیرات اضطراب، می تواند زندگی روزانه ی نوجوانان را مختل سازد و آن ها را از آرامش و لذت زندگی محروم کند.
    اگرچه به نظر می رسد اضطراب یک علت واحد ندارد، اماروشن شده است اضطراب می تواند در خانواده منتقل شود. این واقعیت نشان می‌دهد که ممکن است اضطراب عامل ژنتیک یا ارثی داشته باشد. اگر یکی از اعضای خانواده‌تان به اضطراب دچار است، به این معنا نیست که شما نیز مضطرب خواهید شد. اگرچه احتمال ابتلای افرادی که اعضای خانواده‌شان اضطراب دارند، بسیار بالاست.
    انتقال‌دهنده‌های عصبی درون مغز روحیات انسان را تنظیم می کنند، در نتیجه، عدم تعادل در این انتقال‌دهنده‌ها می تواند سبب تغییر روحیات شود. اختلال در این انتقال‌دهنده‌ها سروتونین (serotonin) نامیده می شود و عامل اضطراب است. جالب توجه آنکه، اختلال سروتونین در مغز مستقیما به افسردگی مربوط است. به همین دلیل، داروهای SSRI، معمولا به عنوان داروهای ضد افسردگی شناخته می شوند و برای درمان اضطراب مورد استفاده قرار می‌گیرند. دارو می‌تواند به میزان زیادی این احساسات نامطلوب را آزاد کند،اما همیشه کارآمدترین نوع درمان نیست.
    افزون بر دارو، درمان‌های اضطراب شامل درمان‌های شناختی – رفتاری، انواع دیگر گفتاردرمانی، و استراحت و تمدد اعصاب و بیوفیدبک برای کنترل تنش های ماهیچه‌ای هستند. گفتاردرمانی می تواند کارآمدترین درمان برای نوجوانان باشد، چون در این نوع درمان آن ها به بحث در باره ی احساسات شان با کارشناس بهداشت روانی می پردازند. بسیاری از نوجوانان، صحبت در مورد تنش و اضطرابی راکه با آن دست وپنجه نرم می کنند بسیار سودمند می یابند. در نوع خاصی از گفتاردرمانی که درمان شناختی – رفتاری نامیده می شود، نوجوانان برخی از ترس‌های خود را فراموش می کنند. این روش‌های درمانی، راه های جدیدی را به افراد می آموزند تا بر ترس‌ و اضطراب خود چیره شوند و با احساسات شان درست برخورد کنند.

  • سلام من مردی 45ساله و کارمند بانک هستم.از هیچی توی این دنیا حوشم نمیاد و هیچی خوشحالم نمیکنه. آدم منزوی هستم. به نظر شما دلیلش چیه؟ ازدواج هم نگردم

    • اتوبوس احساس شادی بدبین بودن دلایل شاد نبودن دلایلی که باعثمی شوند شما شاد نباشید راه حل برای شاد بودن سخت گرفتن زندگی شاد بودن شادی و خوشحالی علت شاد نبودن علت شاد نبودن افراد لبخند مقایسه با دیگران نکات ارزشمند نگران بودن چهره غمگین کیفیت زندگی کینه توزی

      نگاهی به اطراف خود بیندازید. چند نفر از افراد دور و بر شما، شاد نیستند؟ چند نفر از آن‌ها لبخند بر لب دارند و واقعاً شاد هستند؟ کجای راه را اشتباه رفته‌ایم که به اینجا رسیده‌ایم؟

      من در محله ای بزرگ شدم که در آن هر روز صبح انسان‌ها با چهره ای غمگین از خانه های خود بیرون می آمدند و به سمت ایستگاه اتوبوس می‌رفتند. در ایستگاه به راحتی می‌توانستید جمع زیادی از این افراد را ببینید. بودن در کنار این افراد به من نکات ارزشمندی را آموخت. آموختم که چرا مردم شاد نیستند.

      علت شاد نبودن افراد

      ۱. نگران بودن

      مادر، با چهره ای درهم روی صندلی نشسته است و نگران امتحان آخر هفتهٔ پسرش است. این امتحان تعیین می‌کند آیا پسرش به یک مدرسهٔ خوب خواهد رفت یا خیر. او همچنین در فکر این است که به محله ای که نزدیک مدرسهٔ پسرش است نقل مکان کنند. او در فکر این است که نکند پسرش با دوستان بدی قاطی شود و کار سطح پایینی گیرش بیاید.
      مارک تواین یک‌بار گفت “من سن زیادی دارم و بسیاری از مشکلات بزرگ را می‌شناسم، اما اکثر آن‌ها هیچ گاه اتفاق نمی‌افتند”. وقتی شما نگران هستید، یک تصور غیر واقعی از آینده را در ذهن خود ایجاد می‌کنید؛ و اعتقاد به این تصور، موجب ایجاد احساس منفی در شما می‌شود. به عبارت ساده تر، شما بدون هیچ دلیل قابل قبولی، خودتان را از آینده می‌ترسانید.

      راه حل:

      شاد باشید، نگرانی را رها کنید. نگرانی برای شما هیچ سودی ندارد. اگر برای مشکل شما هیچ راه حلی وجود ندارد، نگرانی هم کمکی نمی‌کند. اگر راه حلی برای مشکل وجود دارد، پس باید با تمام قدرت به سمت آن بروید.

      ۲. کینه‌توزی

      یک دانش آموز دبیرستانی در اتوبوس ایستاده است. یک دستش به میله و دست دیگرش به موبایلش است. با خشم دندان‌هایش را به هم می سایید. دوست او یک ویدئوی خجالت آور از او را در فیس‌بوک منتشر کرده است. او در فکر انتقام گرفتن از او است.
      شما چقدر کینه‌توز هستید؟
      با اعضای فامیل؟ با دوستان؟ با افراد دیگر؟
      زمانی که شما کینه‌توزی می‌کنید، تنها فردی که تحت تأثیر قرار می‌گیرد خود شمایید. طرف مقابل شما معمولاً به هیچ وجه در جریان نیست که شما چه نفرتی از او دارید و یا چه بلایی می‌خواهید سر او بیاورید. در این وضعیت شما عصبانی، غمگین و ناراحت هستید، طوری که این ذهنیت منفی کل ذهنیت شما را، منفی می‌کند. در این حال شما واقعاً چه چیزی بدست می‌آورید؟

      راه حل:

      ببخش و فراموش کن. به یاد داشته باشید که اگر این قضیه را فراموش نکنید، شما آن فرد را واقعاً نبخشیده اید. هرچه سریع‌تر این کار را انجام دهید. چون وقتی شما به کسی اجازه داده‌اید تا شما را عصبانی کند، کنترل خود را به دست او داده‌اید(مورد شمارهٔ ۲) با این کار شما بسیار شاد تر خواهید بود.

      ۳. داشتن قوانین بی مورد شخصی

      زن ناگهان بر سر زنی دیگری فریاد کشید فقط به این دلیل که نگذاشت آن زن اول از اتوبوس پیاده شود و بعد وی سوار شود. با این مشاجره مشخص است که هر دو زن با ناراحتی ایستگاه را ترک کردنند.
      یکی از ساده‌ترین راه‌ها برای اینکه خوشحال نباشید(!) این باور است که همهٔ اطرافیان شما باید بر طبق قوانین شما رفتار کنند. آخرین باری که عصبانی شدید را به خاطر بیاورید. آیا دلیل عصبانیت شما این نبود که کسی یکی از قوانین شما را زیر سؤال برده بود؟

      راه حل:

      به خاطر داشته باشید که قوانین شما فقط مخصوص خود شماست، دیگران مجبور نیستند با آن قوانین زندگی کنند. اینکه در قانون شخصی شما این‌گونه است که اول باید افراد از اتوبوس پیاده شوند و بعد مسافران سوار شوند دلیل بر این نیست که شخص دیگر هم این گونه فکر کند. قبول کنید که قوانین و استاندارد های شما ربطی به دیگران ندارد.

      ۴. مقایسه با دیگران

      مهندس جوانی در ایستگاه مترو ایستاده بود و عمیقاً در فکر فرو رفته بود. از چهره‌اش می‌شد فهمید که از مسئله ای ناراحت است. ساعتی قبل دوستان دانشگاهی‌اش را دیده بود. آنها پیشرفته خوبی در زمینهٔ شغلی داشتند و به سرعت در حال پیشرفت بودند. او به زندگی خود فکر می‌کند و از خود می‌پرسد کجای راه را اشتباه رفته است.
      مقایسهٔ خود با دیگران در صورتی که شما اعتماد به نفس بالایی داشته باشید می‌تواند در شما ایجاد انگیزهٔ قوی بکند، اما متأسفانه بیشتر انسان‌ها این توانایی را ندارند و در نهایت پس از مقایسه دچار نا‌امیدی و احساس حقارت می‌شوند. دلیل این مشکل هم اینجاست که اکثراً در هنگام مقایسه ما فقط خود را با یکی از ویژگی‌های فرد دیگر مقایسه می‌کنیم و اغلب با بهترین ویژگی آن فرد.

      راه حل:

      از مقایسهٔ خود با دیگران دست بکشید. اگر می‌خواهید با کسی خود را مقایسه کنید، با خودتان مقایسه کنید. آیا امروز از دیروز بهتر بوده‌اید؟ اگر می‌خواهید خود را با دیگران مقایسه کنید، در تمام جنبه های زندگی مقایسه کنید و نه فقط در یک ویژگی.

      ۵. زندگی را برای خود سخت می‌کنید

      کارآفرینی در گوشه ای از اتوبوس نشسته بود و به رشد کسب و کار خود فکر می‌کرد. او تلاش بسیاری انجام داده بود تا همه چیز درست پیش برود اما رشد کسب و کار او کند بود. او از پیشرفت کارش ناامید شده بود.
      «زمانی من خوشحالم که ۱۰ میلیارد تومان پول داشته باشم» یا «من زمانی خوشحال می‌شوم که غذای خوشمزه ای امشب درست کنم» کدامیک از این دو شانس بیشتری برای خوشحالی دارند؟ من در مورد پولداری و یا بی پولی صحبت نمی‌کنم، من در مورد انتظار شما برای خوشحالی صحبت می‌کنم. شادی و خوشحالی را خود شما ایجاد می‌کنید. بسیاری از ما زندگی را برای خود بیش از حد سخت می‌کنیم.

      راه حل:

      چرا رسیدن به هدف را برای خود سخت می‌کنید؟ تعریف خود را از موفقیت بگویید و کاری کنید که هر روز به قسمتی از آن برسید. زندگی کوتاه است پس وقت خود را بر سر چیزی بگذارید که از آن لذت می‌برید. مادامی که کاری را که دوست داریم انجام بدهیم موفق هستیم.

      ۶. بدبین بودن

      زن: طلاها را در خانه بزاریم؟
      مرد: نه ممکن است دزد بیاید.
      زن: باشه پس همراه خود ببریم مسافرت؟
      مرد: نه ممکن است گم شود.
      زن: می‌خواهی آن‌ها را در بانک بگذاریم؟
      مرد نه ممکن است زلزله بیاید و بانک خراب شود.
      زن … و این داستان ادامه دارد.
      خیلی ساده است، زمانی که ما عمیقاً در فکر چیزی هستیم و یا بر آن تمرکز می‌کنیم، بیشتر آن را می‌بینیم. اگر بخواهیم یک ماشین ۲۰۶ سفید بخریم، خیلی زود متوجه می‌شویم که اکثر ماشین‌هایی که می‌بینید ۲۰۶ سفید است.
      این همان چیزی است که در زمان بد بینی برای شما اتفاق می‌افتد. اگر شما فکر می‌کنید بد شانس هستید، در حال جذب این بد شانسی هستید. شاد بودن در حالی که تفکرات شما منفی است بسیار سخت هست.

      راه حل:

      نیمهٔ پر لیوان را ببینید. خوش بین باشید. حس شوخ طبعی بسیار به شما در خوش بینی کمک می‌کند. اتفاقات خوبی که برای شما می‌افتد را ثبت کنید؛ و به خود بگویید «عالی است. همیشه اتفاقات خوب برای من می‌افتد.».

      این ۶دلیل اصلی بود که موجب می‌شوند شما شاد نباشید. البته همراه با ۷ راه حل کوچک برای آن‌ها.
      شادی و خوشحالی اهمیت زیادی دارد.
      شادی کیفیت زندگی شما را بالا می‌برد.
      این حق شماست که کیفیت زندگی‌تان بالا باشد.
      اگر شاد نیستید، کدامیک از دلایل بالا موجب این حالت در شما شده است؟
      اگر شاد هستید، چگونه به آن رسیدهاید؟ برای شادی چه راه های دیگری شما پیشنهاد میکنید؟
      در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      021-22354282

  • سلام من یه دختر15 سالم
    تقریبا دوساله ک اصلا تمرکز ندارم حتی باعث شده ک به سمت سیگار و خط انداختن با تیغ رو دستم برم
    موقع درس خوندن یه لحظه ام تمرکز ندارم و افت شدید درسی داشتم
    حتی انجام دادن کار های مورد علاقم کمکم نمیکنه و همش اهنگ گوش میدم و خوابم زیاد شده
    و یه مشکل دیگه که دارم اینه که توی خواب حرف میزنم و این باعث شده ک جلوی خانوادم خیلی خجالت بکشم
    ولی اصلا خانوادم یه درصدم فکر نمیکنن که من سیگار بکشم و انقدر داغون باشم
    البته دلایل زیادی داره که من اینطوریم ...یکیش شکست عشقی و بقیشم مربوطه ب خانوادم که محدودم میکنن و به علایقم احترام نمیزارن
    من خیلی مغرور بودم و یک درصدم فکر نمیکردم مسایل مسخره عشق منو انقدر عذاب بده
    حتی توی جمع دوستانه همه دارن میگن و میخندن ولی به نظرم اصلا چیزای خنده داری نیست ک بخندن و من یادم نمیاد اخرین بار کی خندیدم

    یه راهکار میخوام ک حالم خوب شه و بتونم مثل اول درسمو خوب کنم و انقدر افسرده نباشم

    • با سلام خدمت شما دوست عزیز
      قابل درک است که در سن بسیار حساسی قرار دارید و نیاز به توجه و محبت و گاهی احساس نیاز جنسی و تمایل به جنس مخالف دارید . در این سن برای تمام همسن های شما هیجانات و احساساتی اتفاق می افتد که گاهی باعث سردرگمی خودتان می شود و حتی فکر می کنید دیگران نیز نمی توانند شما را درک کنند. در این سن حالات شادمانی و خنده‌رویی ناگهان به افسردگی و پریشانی، احساس غرور به احساس شرمندگی تبدیل می‌شود و با وجود داشتن دوستان متعدد ممکن است گاهی اوقات تنهایی شدیدی را احساس کنند. تا زمانی که شما نتوانی خواسته ها و هیجانات خودتو به خوبی شناسایی کنید نمی توانی پاسخ مناسبی برای آن پیدا کنی . شاید بعد از خود زنی و سیگار برای یک مدت کوتاه احساس آرامش کنی اما بهتر دنبال راحل هایی باشی که بتونه بهت برای مدت طولانی تری آرمش بده و آسیبی بهت نرساند. سعی کن هیجاناتتو بشناسی در موردش با دوستای قابل اعتمادت یا یکی از اعضای خانوادت یا یک متخصص مثلا روانشناس مدرسه یا بیرون صحبت کنید. ورزش ، گوش دادن به موسیقی های آرمش بخش ،انجام فعالیت های هنری و نوشتن احساسات و هیجاناتت می تونه کمک زیادی به شما کند. در مورد تجربه عشق نیز باید بدانی تازه در شروع تجربه این احساس ها هستی و زمان زیادی داری تا یک فرد مناسب و قابل اعتماد را پیدا کنی عموما دوستی های این سن پایداری زیادی ندارند پس تنها به عنوان یک دوستی به آن نگاه کن و پروبال اضافی به آن ندهید . سعی کنید حتما برنامه ریزی داشته باشید در این برنامه تمام یک روزتان را سعی کنید یاداشت کنید . در آخر روز سعی کنید مشکلات پیش آمده و دلایل اجرای بعضی از آنها را بنویسید و از افراد دیگر راهنمایی بگیرید و سعی کنید در روزهای بعد آنها را برطرف کنید.
      شاد باشید

  • سلام من دچار افسردگی شدم خونه یک جا نشینم ۱۴سالمه بی خوابی دارم از خدا میپرسم چرا زندگی من اینه شرایط زندگی مون خوب نیست خونمون همیشه دعواست انگار یه چیز تو دلمه که نمیزاره از زندگی لذت ببرم

    • با سلام خدمت شما دوست عزیز
      لطفا اطلاعات بیشتری در اختیار ما قرار بدهید تا باهم بیشتر صحبت کنیم.
      1. چند مدت سات که بی خوابی و یکجا نشینی دارید؟
      2. قبل از آن برنامه روزانه زندگی شما چگونه بود؟
      3. روابط شما با پدر و مادرتان و دوستانتان چگونه می باشد؟
      4. درگیری های منزل شما بین چه کسانی و برای چه موضوعاتی می باشد؟
      5. تغییراتی در تغذیه شما ایجاد شده است؟
      6. در چه زمان هایی احساس بهتری را تجربه می کنید؟

  • من از این تنهایی خستم
    خوانوادم نمیزارن با کسی حرف بزنم و مم هسچ کسیو تو زندگیم ندارم و به جنون رسیدم اگه خدا دوستم داشت راحتم میکرد ولی هنه میخوان منو زجر بدن چند بار بهشون گفتم میرم خود کشی میکنم گفتن برو خود کشی کن به درک . اصلا برا کسی مهم نیست زندگی یا مردن من خیلی وقته دارم خودمو آماده میکنم برا مردن . کاش یکی داشتم باهاش فرار میکردم ولی من عزضه هیچ کاریوندارم . کاش به راه راحت تر پیدا میکردم زود تر خودمو میکشتم برام‌مهم نی برم جهنم

    • سلام به شما سمیرا جان
      درک میکنم که در شرایط روحی سختی قرار داری اما عزیمز خودکشی و مردن و یا فرار کردن راحل مشکل شما نیست چون این موارد آسیب های بیشتری را برای شما و خانوادیتان می تواند به دنبال داشته باشد در این مسیر نیاز است که با مراجعه به روانشناس برای بررسی مشکلاتی که با خانواده داری و شرایط روحی خودت در این مسیر گام برداری در صورتی که نیاز باشد و خودت بخواهی خانواده درمانی نیز برای شما شکل می گیرد تا با پدر و مادر شما نیز صحبت شود.

  • سلام من 18سالمه و سه سالی هست که متوجه شدم منم افسردم، به پدر و مادرم اطلاع دادم ولی متاسفانه هیچ نتیجه ای نگرفتم و این وضعیت تا الان ادامه داره، حدود یک سال قبل یکی از اقوام مادرم از من خواستگاری کردند که ایشون 32 ساله هستن و منم ردشون کردم ولی این اصرار و فشار ها تا الان هم ادامه داره و خانواده ام خیلی راضین و هی سرزنشم میکنن که دارم بهترین فرصتمو از دست میدم ولی هیچکس درکم نمیکنه که مشکل من خودمم، من نمیتونم با این کنار بیام که با این حاله بدم به فکره ازدواجم باشم، بهشون میگم من اماده نیستم من خوشحال نیستم من خوشبخت نیستم ولی جوابم میشه "مگه تو چته؟ چی کم داری؟" چند شب پیش میخواستم خودمو بکشم واقعا میخواستم ولی یه صدایی تو ذهنم گفت صبر کن، من نمیدونم باید چیکار بکنم، میشه کمکم کنید؟

    • عوامل مختلفی می‌توانند باعث میل به مرگ در افراد شوند. برخی از شایع‌ترین علل عبارتند از:

      * **افسردگی:** افسردگی یک اختلال خلقی است که با احساس غم و ناامیدی شدید مشخص می‌شود. افسردگی می‌تواند منجر به از دست دادن علاقه به زندگی و میل به مرگ شود.
      * **اضطراب:** اضطراب یک اختلال روانی است که با احساس ترس و نگرانی شدید مشخص می‌شود. اضطراب می‌تواند منجر به احساس درماندگی و ناامیدی شود و در نهایت به میل به مرگ منجر شود.
      * **اختلالات شخصیتی:** اختلالات شخصیتی الگوهای پایدار رفتاری و فکری هستند که می‌توانند باعث مشکلات جدی در روابط و زندگی شخصی شوند. برخی از اختلالات شخصیتی مانند اختلال شخصیت مرزی و اختلال شخصیت اسکیزوئید می‌توانند با میل به مرگ همراه باشند.
      * **ترومات و آسیب‌های روحی:** تروما و آسیب‌های روحی می‌توانند باعث احساس درد، رنج و بی‌ارزشی شوند. این احساسات می‌توانند منجر به میل به مرگ شوند.
      * **مشکلات جسمی:** مشکلات جسمی جدی مانند بیماری‌های مزمن و درد مزمن می‌توانند باعث احساس ناامیدی و میل به مرگ شوند.
      * **مصرف مواد مخدر و الکل:** مصرف مواد مخدر و الکل می‌تواند باعث اختلال در قضاوت و رفتار شود و در نهایت به میل به مرگ منجر شود.

      اگر فکر می‌کنید که ممکن است میل به مرگ داشته باشید، مهم است که فوراً به دنبال کمک باشید. می‌توانید با یک دوست، عضو خانواده یا درمانگر مورد اعتماد صحبت کنید. همچنین می‌توانید با خط تلفن ملی پیشگیری از خودکشی یا یک مرکز بحران تماس بگیرید.

      در اینجا چند نکته برای کمک به افراد با میل به مرگ آورده شده است:

      * **خودتان را قضاوت نکنید.** احساس میل به مرگ طبیعی است. اگر این احساس را دارید، به این معنی نیست که شما ضعیف یا ناتوان هستید.
      * **در مورد احساسات خود با کسی صحبت کنید.** صحبت کردن با یک دوست، عضو خانواده یا درمانگر مورد اعتماد می‌تواند به شما کمک کند تا احساسات خود را پردازش کنید و در مورد گزینه‌های خود فکر کنید.
      * **به دنبال کمک حرفه‌ای باشید.** یک درمانگر می‌تواند به شما کمک کند تا دلایل میل به مرگ خود را درک کنید و راه‌های سالمی برای مقابله با آن پیدا کنید.
      * **از خود مراقبت کنید.** مطمئن شوید که به اندازه کافی می‌خوابید، غذای سالم می‌خورید و ورزش می‌کنید.
      * **از فعالیت‌هایی که از آنها لذت می‌برید لذت ببرید.** انجام فعالیت‌هایی که از آنها لذت می‌برید می‌تواند به شما کمک کند تا احساس بهتری داشته باشید و انگیزه خود را برای زندگی حفظ کنید.

      به یاد داشته باشید که شما تنها نیستید. افراد زیادی هستند که احساسات مشابهی با شما دارند و می‌توانند به شما کمک کنند تا از این شرایط عبور کنید.