سلام
24 سالمه و لیسانس، دانشگاه رو شهر دور بودم، چون خیلی وابسته بودم میخواستم از اون حالت ضعف و وابستگی خارج بشم که خیلی هم موثر بوده، دو سالی هست درسم تموم شده و تو این مدت دوسال پسر عمه م ازم خواستگاری کرده، خیلی هم مصر و پیگیر هستن، قبلا دوست دختر داشتن همه هم میدونن ولی بهم زدن، یعنی پسر عمه دیگه دختره رو نخواست. خودش هم میگه اون انتخاب اشتباه بوده، اون خانوم هم سال قبل پیام داد که چشمش هنوز دنبال پسرعمه س، ولی خب گفتم که پسرعمه کنارش گذاشته بود، الان هم اون خانم چند ماهی میشه که عقد کرده.
متولد 68(من 73)از نظر ایمان و اخلاق همه اطرافیان تأییدش میکنن، ظاهر قابل قبول، از نظر مالی خیلی خوب، تحصیلی: دیپلم، خیلی زود وارد بازار کار شده و رو پای خودش ایستاده، یک سالی میشه که پدرش فوت کرده و مرد خونه س تقریبا.
اوایل 100% مخالف بودم چون هیچ جوری نمیتونم دوستش داشته باشم، برام فقط پسر عمه س، ولی الان بعد دوسال، هرکسی میفهمه ک من جواب رد دادم بهم میگه اشتباه کردی، دو دل شدم حالا، قراره باز مطرح کنن، هرچند تو این مدت هم دست بردار نبودن، نمیدونم اشتباه کردم که نه گفتم؟ هنوزم دوسش ندارم
خیلی شوخه، بیشتر میشه گفت کاراش به لودگی شباهت داره، از حد گذرونده، جدی تر میپسندم/ من ترجیحم مرد بلندتر و چهارشونه تری هست، حس امنیت بهم میده کنار همچنین آدمی بودن ، بخاطر همون وابستگی هایی که گفتم داشتم، دوس دارم مرد زندگیم ظاهرا هم تکیه گاه باشه، اختلاف قد زیادی نداریم/ یکی از عروسهاشون دوست خودمه، خیلی ازش راضیه و میگه پسر عمه خیلی خیلی دوستم داره از نظر منطقی همه چیز داره به جز دوس داشتن منو، تا حالا هم جز اینکه ازم پرسیده چرا بهش جواب رد دادم و منم گفتم چون حسی جز پسرعمه بودنش بهش ندارم حرف خاصی نزدیم، چون کافیه بگم یه جلسه حرف بزنیم، عمه همه جا اعلام نامزدی میکنه، همین الانم هیچی نشده جوری به همه گفتن مرضیه رو میخوایم واسه پسرمون، که بعضیا ازم میپرسن پس کی عقد میکنین!!! فک میکنن همه چی تموم شده.
میتونم تو تلگرام باهاش صحبت کنم راجع به آینده ش، برنامه ش، اخلاقش …
🔴ولی اگه بازم حسی نداشتم چی؟
نهایتا عاقلانه با توجه به حرف بزرگترا بپذیرمش؟ عشق بعد از ازدواج از حالت خنثی یا حتی گاهی منفی هم بوجود میاد؟
پدرم بخاطر تمکن مالی و فامیل بودن دوستش داره، مامانم دیدم کلی تری داره و بخاطر خودش و خونواده ش تأییدش میکنه، بقیه هم اخلاق خوب و کارهای خیرش رو دوس دارن
نمیدونم چی کار کنم واقعا، میگن باهاش حرف بزن عشق تو این حرف زدن ها بوجود میاد، چت کن، بذار زنگ بزنه…، آخه آدم با هرکی یه مدت صحبت کنه وابستگی بوجود میاد براش،
برای خودم جالبه این همه وقت منتظر موندن و اصرار، بارها هم به خودش و عمه گفتم ناز نمیکنم وقتش رو تلف نکنه ولی خیلی اصرار داره، بالاتر هم گفتم که میگن خیلی هم دوستم داره، بهر حال منم دخترم و احساساتم قویه، این همه توجه خاص، روم اثر داره ولی ته دلم میدونم دوسش ندارم خب
ذهنم قفله واقعا