سلام من دختر ۲۲ ساله ای هستم که ۱.۵ ساله با آقایی در ارتباطم که ۱۲ سال از من بزرگتره. اوایل این رابطه صرفا به خاطر شیطنت و تجربه جدید شکل گرفت ولی بعد از مدتی متوجه شدیم شخصیت، اهداف و روحیاتمون بسیار به هم نزدیکه و با وجود تمام مشکلات رابطه از جمله راه دور و فاصله سنی عاشق شدیم.
بعد از مدتی که رابطه جدی شد تصمیم گرفتم برای جلوگیری از مشکلات احتمالی ناشی از تفاوت سن و همچنین پیدا کردن راهی برای رضایت خانوادم برای ازدواج کردنم مشاوره برم.
اول ایشون به تفاوت سنیمون خرده گرفتن ولی بعد از چند جلسه گفتن ممکنه شما واقعا مناسب هم باشین و باید تستای بیشتری بدین.
مشکل اصلی من اینه الان که رابطه جدی تر شده و قراره ازدواج کنیم من ترسیدم! از مسئولیتای ازدواج میترسم، از اینکه علاوه بر مشکلات خودم مشکلات زندگی اون آقا و خانوادش رو به دوش بکشم میترسم(تو این مدت مشکلات زیادی داشتن هم خودشون هم خونوادشون و ایشون به نوعی جای پدر خدابیامرزشونو توی خونه پر کردن و مسئولیت خونشون با ایشونه، با وجود تمام اون مشکلات من کنارش بودم و حمایتش کردم ولی نقشم در حد دوست دختر بود نه همسر و مسئولیتای سنگین همسر بودنو نداشتم ولی گاهی فشار زیادی رو احساس میکردم) از طرفی این آقا وضعیت مالیشون متوسط رو به پایینه و تا من درسم تموم بشه و گوشه‌ای از زندگی رو بگیرم قطعا سختی ها و مشکلات زیادی خواهیم داشت.
الان واقعا نمیدونم این رابطه رو به ازدواج ختم کنم و تمام سختی هاش رو به جون بخرم به خاطر عشقمون و احساس خوشبختی که کنار این آقا دارم
یا رها کنم و به زندگی خودم برسم و این ریسک رو قبول کنم که هرگز آدمی مثل اون که انقدر با اخلاقیات و روحیات من سازگار باشه و انسان شریفی باشه پیدا نشه