سلام و ارادت
لازمه در ابتدا توضیحاتی رو ارائه بدم و در آخر پرسشم رو مطرح کنم.
من 21ساله هستم و دو ساله با پسری در ارتباط هستم که 25 سالشونه و همدیگرو دوست داریم خانواده هامون هم در جریان هستن و اما پدر من زمانیکه اون آقا از من عصبانی بود و من رو تهدید میکرد که با پدرم صحبت میکنه، مطلع شدن. ایشون بار ها در طول 2 سال رابطه جنسی رو مطرح کردن و من هربار علی رغم ناراحتی که داشتم سعی کردم منطقی باهاشون صحبت کنم معمولا براشون توضیح میدادم که رابطه جنسی الان دلزدمون میکنه و نسبت ب ازدواج سرد میشیم علاوه بر این من نمیتونم این کارو کنم و آبروی خودمو پیش خانواده خودم و خانواده تو ازبین ببرم چون میدونم اگر خانوادم بفهمن من از چشمشون میفتم. ایشون از من توقع دارن وقتی بیرون میریم ساعات زیادی رو با هم باشیم ولی برای من امکان پذیر نیست و وقتی میگم مثلا سه ساعت میتونیم باهم باشیم میگه ن این کمه خانواده تو همش زنگ میزنن که برگردی خونه. این برای خانواده من عجیبه چون من معمولا تمام مدت خونه ام و اصلا با کسی در ارتباط نیستم و در گذشته هم اگر آقایی تو زندگی من بودن من اگر بیرون میرفتم نهایتا دو ساعته برمیگشتم. وقتی از من درخواست رابطه جنسی و بیرون رفتن آزاد رو کردن من گفتم شرایطم همینه اگر خیلی تحت فشاری کارارو انجام بده که نامزد کنیم.(((در جواب من گفت تو داری منو تحت فشار میذاری که باهات ازدواج کنم.))) میگه شرایطش رو نداره و از نظر مالی تو فشاره . خونه داره کارش هم آزاده. میگه من نمیخوام تورو از الان بیارم خونم که سختی بکشی. اما بااین وجود مدام حرف از فانتزی های جنسیش میزنه. من آدم سردی نیستم اما ادامه این رفتاراش داره منو به این موضوع حساس میکنه.
و تو رابطه ما هرچیز کوچکی منجر به بحث و دعوا و دلخوری میشه و مشکلات حل نمیشه. فقط یا من کوتاه میام یا اون آقا وقتی معذرت خواهی میکنه میگه دوست نداره که دیگ راجب اون موضوع صحبت کنه.حرفشو میزنه خواستشو مطرح میکنه من که ناراحت میشم معمولا چند ساعتی تو خودم هستم اما قهر نمیکنم باهاشون و بعدش میان معذرت خواهی میکنن. کلی دلخوری حل نشده تو من هست.
و اینا باعث شده شخصیت من به کلی عوض شده. من آدم قوی و مغرور و بااعتماد ب نفسی بودم اما تو این دو سال خیلی تغییر کردم همش حس میکنم مورد ظلم واقع شدم اعتماد ب نفسم پایینه تا حدی که تو هیچ جمعی صحبت نمیکنم چون حس میکنم حرفای من جذاب نیست. حس میکنم از نظر ظاهری مقبول نیستم. وقتی با کسی حرفم میشه نمیتونم از خودم دفاع کنم فقط میرم دور از همه گریه میکنم.
این آقا معمولا دلشون میخواد همه چیز طبق خواسته خودشون باشه و ی نکته عجیبی که تو رفتارشون میبینم اینه که با وجود اینکه کارهاشون رو با سیاست جلو میبرن اما مدام مظلوم نمایی می‌کنن. مثلا وقتی من ازشون دلخورم و سرسنگین میشم این رو نوعی ظلم ب خودشون میدونن نه حق من.
بااین وجود من باید چیکار کنم چه رفتاری داشته با‌شم تا ایشون رو اصلاح کنم یا اصلا شاید خود من نیاز به اصلاح داشته باشم لطف بفرمایید بنده رو راهنمایی کنید. ممنون❤️