یه چندمدتیه نسبت به همه اشخاص بدبین شدم خصوصا اشخاصی که باهمسرم درارتباط هستند یا جزخانواده ایشان هستند و این موضوع با علم به اینکه میدانم دربسیاری ازموارد صحیح نیست اما نمیتوانم مغزم راقانع کنم به هرطریق که به اشتباهم پی میبرم مغزم راه گریز دیگری برای پرداختن به این موضوع که من اشتباه میکنم پیدا میکنه به شدت ناراحتم و این مسئله آزارم میده تا اینکه اون روزهم متوجه شدم درجهان کائنات وهستی به هرچیز که فکر کنی حتی ناخواسته اون چیز اتفاق می افته و این بیشتر آزارم میده نسبت به همه اشخاص اطراف همسرم منفی نگرشدم و به همه حسودی میکنم البته همسرم هم دراین مواقع گاها با جانبداری از ایشان به حساسیت من میافزایند هرچند نمیداند که من حساس هستم البته همسرم خیلی به من علاقه مندهستند و این مطلب رو گاه و بی گاه عنوان میکنه اما خودم احساس میکنم به دلیل اینکه مدام از من و رفتارهایم ایراد میگیرند دچار کمبود اعتماد به نفس شدم جوری که خودم رو خیلی کوچیک و پایین میارم لطفا خواهش میکنم کمکم کنید الان کل زندگی من شده همسرم و بدبینی و وابستگی شدید به ایشان دلم نمیخواهد نسبت به کسی این حس رو داشته باشم