به خواهرزنم نظر دارم
با سلام
خدمت دوستان عزیز مشاورین محترم
من مدتیه به خواهرزنم نظر دارم و فکر و ذهنمو درگیر کرده که چجوری بهش نزدیک بشم و رابطه ای باهاش داشته باشم.نظر و راهنمایی تون رو میخام
خواهرزنم هم سن منه. روحیاتش با من یکیه توخیلی چیزا. متاهله و بچه هم داره
من 7 ساله ازدواج کردم و زنمم دوست دارم و از هرنظر کم نذاشته برام.از اونجایی که من دوزان مجردی یکم شیطنت هایی داشته ام ولی بعد ازدواج زندگی متعهدی داشتم ولی در تمام این سالها نگاه خواهرزنم رو روی خودم حس کردم. چون من حتی نگاهم بجای دیگه ای هم باشه سنگینی نگاه رو تشخیص میدم ولی هیچوقت چشم توچشم نشدم باهاش و سعی کردم بیخیال باشم.چون مقید وکمرو هستم سعی نکردم نگاهشو تعقیب کنم و حس و حالشو تشخیص بدم.همیشه متوجه میشدم که داره نگام میکنه و الان چندماهیه شدیدتر شده.سعی میکنه منو بحرف بگیره.وقتی با بقیه حرف میزنم بهم توجه داره و هفته پیش درموقعیتی که من نشسته بودم و بقیه متوجه نبودند ایستاده بود و پشتش بمن بود دیدم بلوزشو تکون میده بالا و سعی میکنه عذر میخام سعی میکنه باسن نمایی کنه که من ببینم .هیچ علت دیگه ای بفکرم نرسید جزاین. بعد از این مساله من بیشتر حساس شدم و خاستم سر از کارش دربیارم وقتی نشسته بودیم و تیوی میدیدیم خاستم جدی تر تحقیق کنم از نگاهش. یواشکی چندمرحله هربار نگاش کردم دیدم داره نگام میکنه و سریع نگامو میدزدیدم. عرضم به حضورتون که الان درگیرشم و ..تو فکر رابطه
روانشناسی کنید لطفا
ممنون
با سلام خدمت شما
مواردی که به عنوان گواهی بر این آوردید که ایشان هم به سمت شما تمایل دارند و یا افکاری مانند شما دارند هیچ کدام هرگز قابل اتکا نیست و احتمالا چون شما خودتان ذهنتان درگیر این موضوع هست هرگونه واکشی را به این ترتیب تفسیر و برداشت می کنید و ابن مواردی که عنوان کردید به احتمال خیی زیاد همگی نشان دهنده افکار و تمایلات خودتان است و هرگز نمی توان از روی یک رفتار به هدف یا منظور یا خواسته کسی رسید و نتیجه گیری خاصی در این زمینه انجام داد یا قضاوت و حکمی صادر کرد.
حتی اگر اینگونه باشد تغییری در کل ماجرا ایجاد نخواهد کرد واقعیت این است که شما متاهل هستید و به زندگی تان تعهد دارید.
اینکه در جوانی شیطنتهایی داشه اید که اکنون کنار گذاشته اید تصمیمی بوده که خودتان گرفته اید و خاصیت ازدواج هین است که در کنار خیلی از مزایا چارچوبی هم دارد و هر گونه رفتار کردن خارج از چارچوب تعهد مسئولیت گریزی محسوب می شود و هرکسی دربرابر انتخابها و تصمیماتی که می گیرد مسئولیت دارد.
افکار ممکن است به ذهن بیایند اما این ما هستیم که تصمیم میگیریم با این افکار چه کنیم و به آن دسته از افکار بها بدهیم که قرار است ما را به سمت داشن یک زندگی دلخواه و در جهت ارزشهایمان هدایت کند.
خواسته شما در نهایت مشخص نبود که اکنون دقیقا چه کمکی نیاز دارید؟
آیا می خواهید از شر این افکار خلاص شوید یا اینکه می خواهید ببینید چگونه به زندگی خودتان ادامه دهید و اجازه ندهید اینگونه افکار شما را از مسیرتان منحرف کند ؟
بهتر است اول خواسته تان را دقیقا مشخص کنید و حتما در این زمینه مشاوره حضوری دریافت نمایید چرا که مسئله شما نیازمند بررسی و ارزیابی بیشتری است تا اول بدانید چه می خواهید و مسیر شما کدام است و بعد در مسیر خواسته ها و داشتن یک زندگی خوب و رابطه با کیفیت با همسر خودتان اقدامات موثری انجام دهید.
با سلام و تشکر از پاسخگویی شما و وقت شریفتون
عرض کنم من این مطلبو با گوشی تایپ کردم و بیشتر با پی سی راحتم. یکم سخت بود توضیحات بیشتری بدم.میخاستم عرض کنم که این موضوع یه احساس و برداشت لحظه ای نبوده و در طول چندسال به این نتیجه رسیدم که ایشان تمایل دارند چون من از قبل هیچ حسی نداشتم کاریش نداشتم .اصلا توجهی نداشتم به ایشون.ولی رفته رفته حرکاتشون داره شیطنت منو بیدار میکنه. روابط خانوادگی ما طوریست که با مقایسه مشخصه که تفاوتی وجود داره و رفتار ایشان فراتر از عادی و محبت بیشتری نشان میدهد و خیلی یواشکی زیرکانه و محتاطانه پیش میرود.از انجایی که من شیطنت درونی دارم دارم یواش یواش داره برام شیرین میشه و اسیر غلط میشم و میخام تجربه اش کنم میدانم اخرش تباهی است
با سلام مجدد خدمت شما
دوست عزیز پاسخ شما داده شد اما اینکه در آخر این مطلبتان عنوان کردید که می دانید آخرش تباهی است اما می خواهید آنرا انجا دهید مانند این است که بگویید من می دانیم اگر این چاقو را به قلبم بزنم می میرم اما خیلی دوست دارم این کار را انجام بدهم.
تمثیل و سوالی که در قسمت قبل در پاسخ به پرسش اصلی شما مطرح شد در راستای مسیریابی تان بود و آنچه در بلند مدت به شما احساس بهتری بدهد که همان مسیر ارزشهایتان است.
اینگونه افکار می توانند نوعی افکار وسواسی باشند که به ذهن شما می آیند و بهتر است پیش از آنکه تصمیمی بگیرید که بعدا از آن به شدت پشیمان بشوید و به قول خودتان زندگی تان را تباه کنید، هرچه سریعتر برای دریافت مداخلات تخصصی اقدام نمایید تا راهکارهای لازم را در این زمینه دریافت کنید و بدانید چگونه به جای عمل کردن بر اساس هیجانات و احساسات مقطعی تباه کننده، در مسیر ارزش ها و اصولی که در زندگی دارید قدم بردارید چرا که فقط در این صورت می توانید احساس رضایت و خوشبختی را تجربه کنید.
سلام مدیر عزیز
من جواب داده بودم.نوشت منتظر تایید
نمیدونم پاک شده یا معلقه
پست من انگار پاک شده یا تایید نشده
ولی درجواب عرض کرده بودم
اینم بگم در مورد خواهرزنم که این برداشت لحظه ای نبود بلکه در طول سال ها این بهم ثابت شده که تمایل دارند و منی که بی تفاوت بودم رو تحت تاثیر قرار دادن/ من اصلا تو این باغا نبودم ولی الان درگیرشم/ باتوجه به روال خانوادگی که ما داریم تفاوت رفتارشون رو حس میکنم رفتارهای ایشون بامحبت تر و گرمتر شده و اینکار رو بصورت زیرکانه و محتاطانه و یواشکی پیش میبرند طوری که فقط من متوجه بشم.بعد از بدنیا اومدن بچشون توجهشون بمن بیشتر شده و فکر میکنم منتظر اقدامی از سوی من هستند که حرکت اخرشون فکر کنم دیگه موقعیت رو مناسب دیدن و خودنمایی کردن برای من.از اونجایی که من شیطنت درونی دارم داره داستان برام شیرین میشه درحال کلنجارم که بهش نزدیک بشم و اگه طلبه بودن رابطه رو تجربه کنم
خواسته من اینه که چجوری کنار بیام با این مساله
با سلام مجدد خدمت شما
دوست عزیز بهتر است در ابتدا از خودتان این پرسش را بکنید که اینکه ایشان هم مایل باشند یا خیر و این رفتارهایشان طبق گفته های شما معنادار باشد یا نباشد، چه تغییری در اصل ماجرا دارد؟
چون مهم است در ابتدا متوجه سهم و نقش خودتان باشید و بدانید هر کسی خودش رفتارش را انتخاب می کند و اگر بر فرض محرکهای بیرونی هم از سوی دیگران وجود داشته باشد، دلیل نمی شود که ما طبق آنها پیش برویم و در این صورت مسئولیت این انتخابمان را بر گردن آنها بیندازیم.
چرا که هر کسی در نهایت بر اساس عقاید، ارزشها و اصول خودش رفتارهایش را انتخاب می کند و هرکسی مسئلول مستقیم و صد در صد رفتار خودش است و اگر شما با ایشان وارد رابطه شوید مسئولیت این رفتار تمام و کمال با خودتان خواهد بود.
بعد از آن بهتر است ببینید با تجربه کردن این رابطه چه چیزی به دست خواهید آورد و چه چیزهایی را از دست خواهید داد؟
اول اینکه در حق همسر خودتان خیانت می کنید و زندگی مشترکتان را در معرض فروپاشی قرار می دهید و فرزندتان هم همینطور و در از هم پاشیدن خانواده ایشان هم سهیم خواهید بود.
افکار مختلفی ممکن است در سر هر کسی بچرخند و ما قرار نیست به تمام آنها گوش دهیم و همه آنها را عملی کنیم، بلکه قرار است در مسیری گام برداریم که در بلند مدت برای ما رضایت بیشتری را به همراه داشته باشد و در چارچوب قواعد و تعهدات و حد و مرزهایمان باشد.
در این زمینه می توانید تصور کنید همسر شما در موقعیت مشابه شما قرار دارد و از شما راهنمایی می خواهد و از شما می پرسد با این مساله چگونه کنار بیاید، ببینید در این صورت شما به او چه می گفتید و چه توصیه یا مشورتی به او می دادید؟
به شما توصیه می شود حتما برای انجام ارزیابی و بررسی بیشتر و اگر می خواهید به خودتان در این زمینه کمک کنید تا در نهایت کاری را انجام دهید که در بلند مدت برایتان رضایت و خشنودی بیشتری را به همراه داشته باشد و اینکه بدانید چگونه با این مساله کنار بیایید، حتما از یک فرد متخصص کمک حرفه ای دریافت نمایید و هرچه زودتر به یک روانشناس مراجعه کنید.
بسیار از شما متشکرم که وقت گرانقدرتونو میذارید و پاسخ میدین
خیلی ممنونم
من نمیخام وقتتونو بگیرم فقط این آخرین حرفمه
دقیقا همین مسئله که ایشون خواهرزن من هست و خودش متاهل ۲ تا سد محکمه که تا بحال منو میخکوب و حکم لازم کرده که دست به هیچ اقدامی نزدم ولی نمیدونم چرا اینجوری شدم من تا چند سال اول واقعا بی تفاوت بودم و تواین یکی دوسال اخیر این بهم ثابت شده که تمایل داره و میدونم که منتظر اقدامی از سوی منه من هم تا حالا هیچ ردی ندادم بهش که گرفتم پیامتو یا چیز دیگه یعنی نه فکری کردم نه کاری. گذر کردم . راستشو بخواید از روحیاتی که ازخودم سراغ دارم نمیتونم از فکر رابطه باهاش خلاص شم و فکر و ذکرمو عادی کنم مثل قبل شم. چون دیگه درگیر شدم و این حالم نمیتونه که برگرده و نورمال بشه فقط الان یه دو هفته ایه اینجوری ام با اینکه حالم داره هر روز خراب تر میشه ولی اصلا نمیتونم به این مسئله حساس کامل فکر کنم. تنم میلرزه از این فکر. صحبت یک عمر چشم تو چشم شدن خیانت و گناه میتونه مارو نابود کنه و باعث کلی مشکلات روحی روانی و تاوان داشته باشه برامون ولی مطمئن به این فکر میکنم اگه بتونم یک رابطه ناقص برای یکبار. درحد یک لب و بغل تجربه اش کنم این عطش برطرف بشه و هیجانات تموم شه. فکرم آزاد بشه و همه چیز برگرده عادی شه. نه دیگه فکر ناجور کنم . نه وجدان درد داشته باشم و نه هر روز بهش فکر کنم میدونم که تا وقتی این اتفاق نیفته چشمم دنبالش خواهد بود و منو به قهقرا خواهد کشوند
سلام علی رضا تا کجا پیش رفتی داداش
منم مشکل تو رو دارم میخام بدونم چکار کردی.منم بدجور سر در گمم