سلام روزتون بخیر .ممنون ازسایت خوبتون که همچین فرصتی به افرادی مثه بنده میده که بتونه مشکلاتشوبیان کنه ومشاوره رایگان بگیره .
حقیقتش من دوسال ونیم ازدواج کردم شوهرم پسرعمم هست من بخاطریسری مشکلات مجبوری قبول کردم باهاش ازدواج کنم تودوران عقد ونامزدی خیلی تلاش کرد که عشقشوبهم نشون بده اون ازاول دوسم داشت ولی من نه بعدازکلی که عشقشوبهم ثابت کردبادوست داشتنشو منم عاشق خودش کرد همچی عالی بودخیلی بهم توجه میکرد خیلیی ولی الان برعکس شده من توجه میکنم واون انگارنه انگار هی میگم اشکال نداره کارش سنگینه دوسم داره ولی هرکاری میکنم زیادسمتم نیست مثه قبل بعضی وقتابهش میگم قبلاخیلی بهتربودیم یامثه قبل نیستی میگه قرارنیست همیشه اونجورباشیم هرچیزی زمان وجای خودشوداره ومثلامنطقی برخوردمیکنه بااین موضوع ولی هرروزدلم داره بیشترمیشکنه کم کم افسرده شدم خیلی کم حرفه بامن ولی بادوستاش خیلی گرموپرحرف نشستن بااوناروبیشترازنشستن بامن دوست داره.زنی نیستم که پرتوقع باشم اتفاقاخیلی کم توقعم ازنیازام بیشتروقتامیگذرم میگم گناهداره داره زحمت میکشه واسه این پولا الکی خرجشون نکنم یانگیرم ازش تواین دوسال ونیم فقط سه باررفتیم شام بیرون بهش میگم بریم بیرون میگه کجا کافه خوشم نمیادپارک هم پرازپسروومرده خوشم نمیاد کلافکری نمیکنه که کاری که من دوست دارموانجام بده همیشه کاری که خودش دوست داره انجام میده مثلادیروزپسرعموهاشوخانوماشون میخواستن برن پارک زنگ زدم بهش بگم گفت من دوست ندارم برم بهش گفتم من دوست دارم گفت خوبروگفتم همه باشوهراشون دارن میرن من تنهایی برم گفت پس نرو بااینکه شب نشینی میشینه باهاشون ولی الان که من دوست داشتم برم به فکرمن نبودحتی یکذره بعدم که اومددیدمن ناراحتم گفت که حق ندارم ناراحت بشم جایی که دوست نداره نمیره وکاری که دوست نداره انجام نمیده حتی بخاطرمن ولی همیشه من برعکسشوبراش انجام میدم میگذرم ازخیلی چیزابخاطرش .واقعا نمیدونم چیکارکنم که هم بهم توجه کنه هم بامن بیشترازدوستاش حرف بزنه وگرم بگیره .قشنگ کارمون شده این که من دانشگاه داشته باشم میرم اون سرکارتنهاجایی که همدیگه رومیبینیم اتاق خوابه که موقع خوابه دیگه ووقتی برااینکارانمیزاره روزای استراحتشم ترجیح میده بره بیرون بادوستاش حتی ازلحاظ جنسی هم بیشتروقتامن میرم سمتش تااون بیاد لطفاراهنماییم کنین ممنون میشم .