سلام من پدرم معتاده و مادرمم مشکلات عصبی دازه .. میدونم که مادرم حق داره مشکلات عصبی داشته باشه و زندگی کردن با ی ادم‌معتاد سخته ..
اما من مشکلم ابنجاس که فک میکنم دبگه وقتشه مامانم این رفتارشو که ی بحثو انقد کش میده تا کار به کتک کاری نرسه تموم نمیکنه رو ترک کنه .‌.
من از بچگیم جون کتم خوردتای مادرمو به خاطر حاظر جوابیاش و روانی بودن پدرم دیدم ، الان تا بحثشون بالا میگیره همش حالم بد میشه و یاد گذشته میفتم و به مامانم میگه بسه بس کن اما چون میبنم گوش نمیده و بحثو کش میده عصبی میشم و جیغ داد میکنم .. اخر سر هم که بابام ساکت میشه یا از خونه میزنه بیرون مامانم شروع میکنه با من دعوا کردن و به من نفرین و ناسزا گفتن ، و اینکه اتیش بیار معرکه ای تو فلانی تو چلانی و … نمیگه که اگه اون بحثو کش نمیداد هیچ کودوم از این اتفاقا نمیفتاد ! اگه دخالت هم نکنم میگه تو غیرت نداری تو فلانی تو چلانی .. در هر دو صورت تهش من بدبخت میشم واقعا…
و اینکه بعدش که جرو بحثمون اوج میگیره به سمت من حمله میکنه ، فک‌میکنه من هنوز همون بچه کوچولوییم که میتونه کتکش بزنه و بندازش تو اتاق و بهش بگه که صدات در بیاد میکشمت ، نمیدونه الان بخوام ی دونه بزنمش شوت میشه امریکا .. ی وقتا ینی دلم بشینم روش انقد بزنمش که نگو ، یا لال شه …
من میدونم کار من که نفر سوم میشم کاملا اشتباهه اما این حرف مامانم که میگه ما بزنیم همو هم بکشیم به تو ربطی نداره خیلس مسخره س ، ینی چی که به من ربطی نداره؟ . مگه من این وسط اینهمه اسیب جسمی و روحی ندیدم، پس گناه من چیه؟ چرا من ی دختز ۱۷ ساله تو این سن باید انقد بکشم واقعا؟
مامان و بابام به ی دلایلی نمیتونن از هم جداشن و الان مامانم میگه من به خاطر تو موندم و دارم سختی میکشم :| به خاطر من اگه میموند باید کاری میکرد که کمتر اسیب ببینم نه که داغونم کنه … من نمگم بابام خوبه ها نه ، بابام واقعا ی ادم روانیه که حتا نمیتونم فکرشو کنم ی لحظه جای مامانم باشم و همچبن شوهری داشته باشم … اما خب منم دیگه خستع شدم دیگه نمیکشم ..
واقعا ی وقتا دلم میخواد از خونه بزنم بیرون دیگه بر نگردم خونه …
همش دلم میخواد تو این عصبانیا برم ی سیگاری بکشم یا مشت بزنم درد دیوار یا به خودم اسیب بزنم یا از خونه بزنم بیرون تا چن روز نزم خونه . اما خیلی جلوی خودمو میگیرم که همچبن ادمی نشم .. اما دیگه نمیدونم ک باید چیکار کنم ، دیگه نمیکشم واقعا … من ی خواهر دارم که ازدواج کرده اما با اونم نمیتونم حرف بزنم چون ی ثانیه بعد مکالممون کل شهر خبردار میشن ..
تنهاچیزی که میخوام بدونم اینه که به نظ شما بر اساس این حرف هایی که زدم کودوم کارم یا حرفم اشتباهه ، چیکار میتونم واسه بهتر شدن وضع خودم انجام بدم ، چیکار نباید انجام بدم ..
فقط لطفا نگین که برو کلاسای مختلف و خونه نمون یا لباسای رنگی بپوشو اینا