سلام دختری هستم 21 ساله که مرداد امسال عقد کردم با پسری ک 5 سال باهم بودیم تو این 6 سال خیلی خوشی و ناخوشی باهم داشتیم ولی همو دوست داشتیم شوهرم تو دوران دوستی خیلی مهربون بود ولی شیطون بود شیطون منظورم با دوستاش میچرخید خیلی سر کار نمی‌رفت اهل قلیون بود و کمی هم اهل مشروب ولی ذات پاکی داشت از وقتی ک بهم قول داد همه اینارو گذاشت کنار و چسبید ب کار تو این مدت پدر مادرشم از دست داد و ی جورایی وابستگیش ب من زیاد شد قبل اینک ازدواج کنیم فکر میکردم کامل شیطنتاش رو گذاشته کنار خط قرمزارو رعایت میکنه ولی از وقتی ازدواج کردیم بیشتر کنارشم از کاراش ک سر در میارم میبینم نه فقط خیلی چیزارو من نمیفهمیدم مثلا هنوز خیلی از دوستاشو میبینه بهش زنگ میزنن البته امروز خطشو برا این موضوع عوض کرد ولی دیشب بهم گفت رفتم سر کوچه تو تعمیر گاهه قلیون کشیدم میدونه حساسم ولی کارشو میکنه قبلا همه چیو میگفت الان ازش میپرسم کجایی میگ سین جیمم نکن اینقد ولی من باید جایی میرم ریز ب ریز بگم کجام خیلی شوهر مهربونیه خیلی قربون صدقم میره خیلی بهم اهمیت میده ولی این موضوع داره خفم میکنه حس میکنم رودست خوردم ازش من ی تصویر دیگ ازش ساختم ولی تصویرش توذهنم خراب شده چند باری ام سر کار و مسائل رفیق و… پنهون کاری کرده و بعدا اعتراف کرده من باید چیکار کنم حس میکنم دارم سرخورده میشم افسرده ام