سالها پیش با دختری آشنا شدم قرار ازدواج گذاشتیم او مادر پیری در شهری دیگر داشت بخاطر او من زندگی خودم و خانواده ام نادیده گرفتم و به شهری که او و خانواده اش در آنجا سکونت داشتند مهاجرت کردم اکنون سالها از ازدواج ما میگذرد مادرش در سال جاری حدود 3 ماه پیش فوت کرد او بی قرار شده مدام مشروب و سیگار میکشد از من فراری شده و ماه ها منو تنها میگذارد پس از هربار گفتگو طلاق میخواهد با هر کسی راحت است و خوش میگذراند الا من امروز به من زنگ زد با خودروی من از منزل متواری شده بود و به شهر دیگری عزیمت کرده دلیل کار خود را با فحاشی و ناسزا مادر من و پسر دایی و دهتر دایی خودش میدانست که ارزش خاصی برای آنها قائل است مختصر بگویم او هر کس و هر چیزی را به من ترجیح میدهد شاید باور نکنید اما من 11 سال است بواسطه ازدواج با تین دختر تنها هستم مسیر زندگی من اداره و خانه شده بسیار افسرده و آشفته شدم تپش قلب پانیک و آسم عصبی گرفتم او زره زره منو نابود کرد چه پیشنهادی میدهید با توجه به اینکه خودرو و منزل را به نام او زدم و هربار با تهدید بر این موج سواری میکند(