سلام. خدا قوت. از اینکه پاسخ پرسشها را می دهید کمال تشکر را دارم.
من دو تا جاری دارم و خونواده شوهرم خیلی با تجربه هستن چون قبل از من دو تا عروس دیگه هم داشتن. مادرشوهرم خیلی سیاست داره، در ظاهر به شوهرم از من بد نمیگه البته من بدی بهشون نکردم اما همش پیش شوهرم از عروسهای دیگران میگه و هی جاریهام رو مثال میزنه میگه فلانی این کارو برام کرد دستش درد نکنه اون یکی اینکارو کرد. شوهرمم خیلی رو حرف مادرش حساسه تا مادرش میگه اون عروسم برام جارو کرد، اون یکی برام غذا اورد و … شوهرمم به من سخت میگیره که یالا تو هم این کارها رو بکن، هرچی میگم وظیفه من نیست تو گوشش نمیره. نمیدونم چرا اونا انقد توقع دارن با اینکه هیچکاری برا عروسهاشون نکردن، خوبیهاش برا دختراشه، ما هم هیچی ازش نخواستیم ولی او از ما توقع داره.
چند روز که خونشون نمیریم با هم خوبیم ولی تا میریم خونشون یا حتی شوهرم تلفنی بهشون زنگ میزنه و اونها از جاریهام تعریف میکنن دوباره دعوا میشه.
وقتی هم به شوهرم میگم من خونشون نمیام خودت برو، منو تهدید میکنه که از خونه بیرونت میکنم. حتی چند بار چند هفته با شوهرم قهر بودیم ولی شوهرم حتی از اینکه زندگی خودش به هم بریزه و تنها باشه هم براش به اندازه خونوادش اهمیت نداره و خونوادش خیلی براش مهمن.
از طرفی شوهرم هم مثل خونوادش اهل مقایسه ست و مدام من رو با جاریهام، خواهراش و حتی عروس عموهاش مقایسه میکنه.
شما بگید من چیکار کنم در حالیکه خونوادش توقعات زیاد و بیجایی دارن و شوهرم هم طرفدار اونهاست؟