سوالتو بپرس
X

جدایی

با سلام.پسر 29 ساله هستم.با مدرک ارشد دولتی.19 سالگی وقتی دانشجو بودم با یکی از بستگان عقد دایم کردم 3 سال بعد عروسی کردم.با اینکه اشنا بود من هیچ شناختی از روحیاتش نداشتم.بخاطر نداشتن پشتوانه خانوادگی و عدم سازگاری دخل و خرج خیلی زود تو زندگی کم اووردم.بخاطر همین همسرم درخواست طلاق داد و ما 5 سال پیش طلاق گرفته و عقد موقت 5 ساله کردیم تا اینبار ضعف های زندگی رو پر کنیم.من این اثنا فهمیدم همسرم بیماری دوقطبی داره و از من مخفی کرده بوده.من بخاطر فشار ایشون و البته بلند پروازی خودم دست به تجارت نامعقول زده و کلی بدهی بالا اووردم.خیلی هاشو پس دادم.اما این اواخر متوجه شدم همسرم با یکی اشنا شده که وضع مالیش خوبه. و خودش گفت دیگه زندگی ما تموم شده و پرده از رابطه اش برداشت و گفت باهاش قصد ازدواج داره و اخیرا با هم رابطه جنسی داشتن.خواستم بپرسم با این اتفاقات چی کار باید کنم و خودم اصلا راضی نیستم دیگه ثانیه ای کنارش باشم. ازدواج عجولانه و ناخردانه باعث شده الان تمام اعتماد به نفسمو از دست بدم .و دقیقا برگشتم سر خونه ی اوللطفا منو راهنمایی کنید تا بهترین تصمیمو بگیرم..مرسی

Joli66:

نمایش نظرها (2)

  • باسلام خدمت شما
    با توجه به شرایطی که توصیف کرده اید احتمال اینکه دوره سختی را برای سازگاری با موقعیت جدید داشته باشید هست احتمال افسردگی یا بحران های عاطفی هست به خودتان کمک کنید همه سختی ها یا همه مسئله را شما به تنهایی نباید حل کنید می توانید از دیگران کمک بگیرید این دیگران عزیزان خانواده ، جلسات مشاوره، دوستان و .. باشد اما هر کس هست نسبت به نیت خوب او اعتماد داشته باشد . روانشناسان کانون مشاوران ایران می توانند کمکتان کنند 22689558

  • سلام شب بخیر من زنی هستم جهل ودوساله حدود بیست ساله ازدواج کردم ودوفرزند پسر دارم من وهمسرم بیست سال عاشقانه وبدون کوچکترین کدورت ورنجش خاطر وحتی بگو مگو باهم زندگی کردیم ولی متاسفانه حدود شش ماهه با اینکه شغل دولتی معتبر داره الکلی شده هر شب مشروب میخوره ودرست وسط سالن از خود بی خود میشه هرنوع راهکار که به ذهنم رسیده امتحان کردم اما بی فایده بوده بسیار لاغر وعصبی شده وحتی التماسهای من برای ترک مشروبخواری اش بی فایده است امشب برای اولین بار در زندگی دعوای سختی کردیم وصدای فریادش تمام ساختمان را پر کرد مست ولایعقل بود حتی برخورد فیزیکی هم داشتیم واقعا تحملم تمام شده احساس میکنم عشقم مرد زندگیم پدر فرزندانم را توسط الکلنفرین شده از دست دادم شما راهنمایی بفرمایید جدیدا توی فضای مجازی هم با عده ای زن ومرد چرندیاتی رو رد وبدل میکنند که مناسب شان مرد پنجاه ساله وموقر وتحصیلکرده ای نیست البته اسم این گروه تلگرامی رو هم عشق بلا عوض گذارده اند وبطور اتفاقی متوجه شدم که منجر به داد وبیداد کردن وابراز ناراحتی شد تهدید کردم که به شوهر یکی از زنهای گروه که میشناسم تلفن میکنم مشکل ارتباط نامربوط زنش با شوهرم را عنوان میکنم شوهرم منکر شد وبه من گفت بیمار روانی وعقب مانده ام وذهنم توی شصت سال پیش مانده الان زمانه عوض شده وفضای مجازی ایراد نداره شبها ساعتها با بهترین شیوه ممکن با او صحبت کردم ولی ثمری نداشت الان مهمترین اولویت ترک الکل اش است که واقعا در موردش مستاصلم چون شرط اول اینست که بپذیرد که الکلی شده ولی او زیر بار نمیرود عاشقانه زندگی وفرزندانم وشوهرم را دوست دارم راهنمایی بفرمایید برای برگشت به زمان خوشبختی چه باید بکنم