سلام ببخشید من مشکل بزرگی دارم.
دختر هستم بیست و چهار سالمه و حدود سه ماه بود که به پسری علاقمند شده بودم که بیست و شش سالشه. واقعا عالی و بی نظیر و متفاوت از نظر تفکر و دارای عقاید خاص و شخصیت بسیار اجتماعی و خوش خلق و مهربان و با انصاف و بخشنده و… واقعا هرچی بگم کم گفتم.
ایشون بیماری تنگی عروق کرونر داشت و منم مشوق و پیگیر درمانش بودم که حدود سی و هشت روز پیش، ایشون از یه مهمونی شبانه مخصوص شون برگشته و چند مدل روانگردان مصرف کرده بود و اوردوز کرد و ایست قلبی شد.
متاسفانه مادرش دیر فهمید و ایشون بعد از احیا به کما رفت و الانم شرایط نامساعدی داره و چون ایشون تک فرزنده بعد از بیست سال تولد شده و خیلی خیلی برا پدر مادرش عزیزه، الان پدر مادرشم نزدیک به دیوانگی هستن و حتی مادر ایشون هم از غصه سکته کرد و چند روز بستری شد.
الان زندگی من توی سیاهی فرو رفته. نمیدونم چه کاری میشه برا عشقم کنم که حالش خوب بشه و واقعیتش هیچ راهی سراغ ندارم. دارم دیوونه میشم و انگیزه ای برا ادامه زندگیم ندارم.