سلام. من دختری ۱۹ ساله هستم که با یک آقا ۲۰ ساله حدود دو سال همدیگه رو بسیار دوست داریم و قصد داریم با هم ازدواج کنیم.خانواده ها در جریان بودند در ابتدا و خانواده من راضی بودن چون اون آقا پسر خوبی هستن و خانوادم تایید کردن ولی مادر پسر وابستگی شدید احساسی ب پسرش داره و به خاطر همین از روز اول که آشنا شدیم بهونه درمیاورد و حتی منو پیش همسرش و بقیه اعضا خانوادشون خراب کرد و گفته بود که دختر بدیه و … و خانواده من هم وقتی این چیزا رو دیدن مخالفت کردن و گفتن که ما داریم بی ارزش میشیم تو داری بی ارزش میشی و این رابطه هیچ فایده ای نداره

ما خیلی مشکلات داشتیم و هر بار ی موضوعی برامون پیش میاوردن و مجبور شدیم که نقش بازی کنیم و وانمود کنیم که تموم شده همه چی و دیگه با هم نیستیم

ولی مادر من در جریان هست که با همیم

آقا پسر شغلش جوری هست که باید مغازه بزنه و نیاز ب پایان خدمت داره

س ماه دیگه خدمتش تموم میشه

قبل از اینکه من وارد زندگیش بشم خانوادش براش ماشین ثبت نام کرده بودن و مقداری پول براش کنار گذاشته بودن حمایتش میکردن و همه چی

ولی پسر جوری هست که خیلی تلاش میکنه و شغلش هم خوبه

ولی خانوادش بخاطر وجود من زیر حرفاشون زدن و مثلا الان میگن اون ماشینی که براش اسم نوشتن رو بهش نمیدن یا اون پولایی که سهمش هست رو بهش نمیدن که همه این چیزا زیر سر مادر و برادرش هست

الان خیلی دارن ب پسر فشار میارن و خیلی اذیتش میکنن چون شک کردن ک ما با همیم بخاطر همین میخان ک انقدر ب پسر فشار بیارن ک منو ول کنه

مطمئن نیستن ک با هم هستیم ولی بخاطر شکی ک دارن میخان همچین کاری کنن

الان ما نمیدونیم باید چیکار کنیم

انقدر قبول کردنه من واسشون سخته که حاظر هستن پسرشون زجر و سختی بکشه و بدبخت بشه و توی کارش شکست بخوره ولی با من نباشه

من چند بار هم سعی کردم بخاطر پیشرفت و موفقیت و آرامش کسی ک دوسش دارم ،ولش کنم تا اونا اذیتش نکنن دیگه ولی هیچکدوممون نتونستیم چون احساسمون واقعی هست و خیلی همدیگه رو دوست داریم

ازتون میخوام ک سریع تر ما رو راهنمایی کنید و بگید چیکار باید کنیم چون خیلی شرایطمون سخت هست و داریم اذیت میشیم

ممنون