سلام من تقریبا یک ماه خست که هقد کردم و یه مشکل با همسرم پیدا کردم
در شهر ما یک سری رسم و رسوماتی وجود دارن که برای عروس و داماد انجام میشه مثلا خلعت گذاشتن و دعوت گرفتن .من دانشجو هستم و وقت آزد کم داشتم و این رسومات به خاطر من یکم به تاخیر افتاده که همسرم این تاخیر رو کلا نبود هیچ اقدامی از طرف من و خانواده م فرض کرده و بسیار دلگیره حتی یه بار که به زبان آورد گفت دلم ازین گرفته که من چه فرقی با بقیه داماد ها داشتم!😔 این البته در حالیه که من خودم به جا آوردن این رسم و رسومات ذو‌خیلی درست نمیدونم و خیلی طرفدارش نیستم و از روز اول گفتم من انتظاری ندارم و دوست ندارم گسی به زحمت بیفته. مثلا من بازار عقد نرفتم مثلا آینه شمعدان نخریدم چون معتقد بودم چیز اضافه ای هست ولی مادر شوهرم سه تا چمدون پر لباس برام فرستاد چون چندین سال هست که به نیت عروسش همه چیز خریده بود و گذاشته بود .شاید همسرم ته ذهنش توقع داشت که ما هم سریعا اینو جواب بدیم .
یه مسئله دیگه هم باعث رنچشمون شده ما وام ازدواج گرفتیم که برای ما شد ۹۰‌ملیون پدرم از من خواست که مقداریش رو بهشون بدم که صرف خرید جهیزیه بشه اما شوهرم گفت خودمون میگیریم هرچی لازمه و الان هرچی بهش اصرار میکنم که اون بخشی که هزینه ی وسایل جهیریه ی من شده رو خانواده من گفتن قسطشو متقبل میشن قبول نمیکنه و چون برای ایم پول برنامه ی دیگه ای داشت ته دلش اذیته که الان صرف وسایل جهیزیه من شد و حتی معتقده پدر من وظیفه داشته برای جهیزیه من فکر داشته باشه نه این که روی این پول حسایب کنه . اما پدر من یه ورشکستگی داشت متاسفانه و‌معتقده که بخشی از این پول مال من هست . حتی یه بار از زبون همسرم بیرون اومد که چرا فقط بابای همسرم باید این سالها زیر قرض میرفته و‌ سختش میشده تا ما الان خونه داشته باشیم .که این خیلی بابت ناراحتیه منه و یه جورایی انگاری منتی سر من هست هر بار حرف جدی میزنیم صحبت به این سمت میره یه جورایی و‌من طاقت نیاوردم و زدم زیر گریه که از حرف زدن پشیمون میشه و‌میگه طاقت اشکاتو‌ندارم و هیچی نمی ارزه به اینا ولی از موضع خودش کوتاه نمیاد . وقتایی که مامان و بابای من رو قضاوت میکرد من سعی کردم هیچی نگم.اما ته دلم خوب نیست من توقع این حرفا. این صخبتا و این توقعا رو نداشتم احساس میکنم یه چیزایی بینمون خراب شده . و مثلا حالا که مامان و بابای من دارن با ذوق برای همسرم و خانواده ش خلعت میذارن فقط یکم دیر دست به کار شدن اوتم‌فقط از نظر خمسرم من این خریدا برام حالت اجبار پیدا کرده و مطمئنم برای همسرم روزی که براشثن ببریم هم دیگه لذتی که باید میداشت رو‌نداره.
با حرف زدن درباره شون به نتیجه نرسیدیم هر بار که حرف زدیم خراب تر شده در حالی که تا حالا هیچ‌کدوممون هم با عصبانیت و دعوایی در باره ش حرف نزدیم. باید چیکار کرد که حس بد هر دوتامون درست شه؟درسته که رهاش کنیم و به روی خودمون نیاریم و به زمان واگذارش کنیم تا حلش کنه؟