سلام.وقت بخیر
من و همسرم حدود 7الی 8سال همو میخواستیم با تمام مشکلات و جدایی های موقتی ک در این بین وجود داشت بالاخره عقد کردیم و الان هشت ماهه ک عقدیم .ولی از یک ماه بعد عقدم ک همسرم به خاطر بدهی حلقه ازدواجشو گرو گذاشت مشکلات و اضطراب و ناراحتی ها من شروع شد.الان هم بیکاره ..کارش تشریفات بود و خیلی ادم فعالی بود ولی الان دیگه اون انرژی رو در وجودش نمیبینم .در شرف شروع کاری با وام بود ک چون وام فعلا درست نشده و کار داره ازدستش میره خیلی ناراحته و همش فکر میکنه چون من نگران شروع این کارش بودم مقصرش منم و همش منو سرزنش میکنه ک تو کارش اظطراب و ن اوردم..از طرفی خانوادم فشارزیادی رو بهم تحمیل میکنن.منو همسرم در دو شهر جداگانه هستیم ک 8ساعت فاصله بینمونه.دیر به دیر همو میبینیم و همسرم تاحالا خونه ما نیومده در حالی ک بار ها به خونشون رفتم از اول عقد تا به الان.احساس خستگی میکنم.
خودم شاغل هستم وتقریبا چهار ماه هست سرکارم ولی از این چهار ماه چون خرج خودمو شوهرمو میدم و رفت امد هام هم بوده از سه ماه اول پولی دستم نمونده.احساس درموندگی میکنم .از جهازم هیچی رو نخریدم و شوهرم بجای اینکه همیار و همدل و باعث ارامش من باشه بیشتر برای مثل کیسه بوکس میمونم وقتی ازش دورم ..
لطفا نظراتتون رو بهم بگید تا بتونم بهتر زندگی کنم و یا همسرم رو بیارم پیش خودم و نرم تو شهر کوچیکی ک الان هستن.
چطور میتونم بکشونمش پیش خودم وقتی هنوز برای یکبار هم نیومده و یجورایی مطمئنم اگر نرم هم مثل همه سالای قبل از عقد دیدنم نمیاد.