سلام و خسته نباشید
سلام من یه پسر ۲۴ ساله و به دختری که ۸ سال از خودم کوچکترها علاقه پیدا کردم قبل از شروع رابطمون براش توضیح دادم که از لحاظ طبعی گرم هستم و اون گفت که سرده با توجه به مشکلاتی که توی این ناسازگاری می‌دیدم بهش گفتم که اینطوری نمیشه بعد از مدتی بهم گفت که فقط شوخی کردم و منم گرمم از این قضیه گذشتم با خانوادش صحبت کردم و بهم گفتن که سه سال دیگه برای ازدواج اقدام کنیم تا درسش تموم بشه ولی در عین حال رفت و آمدمونو داشته باشیم منم قبول کردم اما الان با یه سری مشکلات کوچیک اما عذاب آور روبرو شدم. من واقعا دوستش دارم و وقتی میخوام ابراز علاقه کنم ازش فرار می‌کنه حتی وقتی میخوام ببوسمش خودشو عقب می‌کشه و من خیلی اذیت میشم شاید در هفته فقط یه بار همدیگه رو ببینیم شایدم اصلا موقعیتش پیش نیاد خلاصه زیاد همدیگه رو نمی‌بینیم اما توی همون دیدار کوچیک نمیتونستم جوری که باید رفتار کنم تا اینکه بعد از این ۷ ماه و صحبتایی که درباره این مسائل کردیم بالاخره اعتراف کرد که از لحاظ طبعی سرده و فقط از سر علاقه حقیقتو نگفته ولی بازم نمیتونه اونجوری باشه که من انتظار دارم ولی بهم میگه که درست میشه…با این حال من ترس دارم از اینکه درست نشه می‌خوام بدونم باید چکار کنم همدیگه رو واقعا دوست داریمو بهم وابسته ایم اما اگه صادقانه بخوام بگم من محبتی که لازم دارم نمی‌بینم آیا ادامه این رابطه درسته یا نه