ه پسر ۲۰ ساله هستم
من تو خانواده زندگی میکنم ک حداقل های یه زندگی داریم
من سه سال است ک پشت سد کنکور قرار گرفتم سال پیش کلی تلاش کردم ک قبول شم خیلی اماده بودم همه میگفتن پزشکی میارم اما سختی سوال ها من دست پاچه شدم و رتبه ام خیلی بد شد من پارسال ک سال دوم کنکور هم بود افکار خودکشی شدیدی داشتم خیلی حتی با دیدن نتیجه رفتم یه بسته تیغ خریدم ک رگمو بزنم اما فقط بخاطر ابجیم چون جز من کسیو نداره
من پدرم بیماری دو قطبی شدید خیلی مارو و بقیه اهل محل اذیت میکنه هرکاری می‌کنم خوب نمیشه آنقدر دکتر متخصص بردم همیشه درمان نصفه ول می‌کنه همش بقیه اهل محل مارو مسخره میکنن چون نمیدونن بابام مریض من اون رابطه اصلا خوب نداریم بعضی وقتا برای کنترلش مجبور شدم دست روش بلند کنم چون داشت مادرمو میزد
من تو همین سالا عاشق هم شدم ولی بعد سه سال بهم محل نمیده سرسری جوابمو میده کلا اونم منو همیشه عذاب میده خیلی دوسش دارم خیلی شبا براش گریه میکنم اما هیچی
کلا الان هیچی ندارم
امسال هم کنکور هیچی کارم شده گریه و خودزنی کندن موهای سرم نگاه ب اون بسته تیغ
کتاب سیلی واقعیت هم خوندم جواب نداد