با سلام نزدیک به 1سال و نیم هست با اقایی به قصد ازدواج ارتباط دارم البته چون شهرهامون متفاوته شاید ماهی یبار همدیگرو ببینیم. ایشون البینیسم هستند و من هم بر اثر تصادف در کودکی دچار اسیب دیدگی در ناحیه یک پا هستم و کمی کوتاه تر شده. در راه رفتن کمی میلنگم ولی رانندگی یا کارهایی مثل کوهنوردی و … از این دست رو به راحتی انجام میدم. موردی که هست بعد از مراسم خواستگاری و اشنایی خانواده ها ما به مشاوره وانجام تست های روانشنایی پرداختیم و در انتها مشاور تصمیم رو برعهده ما گذاشت و فقط به من گفت مسئولیت

شما در این زندگی بسیار زیاده. و ایشون کمی تمایل به مادرشون دارن. مادر ایشون اوایل میگفتن پسر من رو میخواین ازم جدا کنید و بکشونید سمت شهر خودتون. ولی ظاهرا بعدها ملایم تر شدن و من پذیرفتم که به شهر ایشون در شمال نقل مکان کنم بعداز ازدواج. این رو هم بگم که ایشون دانشجوی دکتری در شهر من و شاغل در شهر خودشون هستند با سن 30 سال و من کارشناسی ارشدم رو تمام کردم و کار میکنم با سن 29 سال. اوایل بیان کردند که بخاطر کم بینایی و ظاهرشون فکر نمیکردن که من بپذیرمشون.
ولی من حس کردم ایشون هم اخلاق خوبی دارن و تفاهم داریم و منو خیلی خوب به خاطر شرایط خودشون درک میکنند. به ایشون اعتماد بنفس میدادم و همیشه میگفتم شما ظاهر خوبی داری و مثلا موهاتون طلایی و…. تا اینکه گذشت و ایشون مرتب مراسم رو به تعویق میندازن مثلا میگفتن بعده درسم بعده کارم بعده انتقالیم و خلاصه همش به فکر خودشونن و با این اوصاف تا چند سال دیگه ظاهرا برنامه ای واسه من حداقل ندارن و هر بار میگه این ماه میایم و …. تا اینکه در سه ماه اخیر متوجه یه سری رفتار های غیر عادی شدم قبلا هم بود ولی کمتر.
مشاوره شخصی ایشون گفته بود وسواس فکری داری و بخاطر ازارها و ترسهایی که در بچگی داشتی نمیتونی درست تصمیم بگیری. مواردی که من مواجه شدم با ایشون. 1. توی چت ازم میخواست که عکس پامو بفرستم و عنوان شد میمیره واسه خوردن پا یعنی با سرچی که کردم ایشون فتیشیسم هستند. 2. بشدت خرافاتی هستند و دنبال جن و روح و فالگیر واسه پیشبرد موارد کاریشه به حدی که من چند شب پیش با ایشون برخورد کردم که این چه حرفایی ه. 3. بارها گفته بهم بچگی مسخره ش میکردن، الان خودشون همه رو مسخره میکنن حتی اسم بقیه رو یا به من یکبار
گفت دراز … شوخی های شدیدی میکنن که متوجه نیستن توهینه و حتی گاهی ادای لهجه من رو در میاره و حتی بخاطر شوخی با یکی از همکاران خانمش نزدیک بوده حراستی بشه 4. ایشون حس میکنم بشدت بچه ست و لوسه . همش با صدای نازک و بچگونه حرف میزنه یا میگه من نی نی ام و مثل یه پسر 30 ساله نیست و حتی خریدهای لباسشم مامانش انجام میده و تقریبا هیچ دوستی نداره و همش با مادر و خواهر و جمع های زنونه ست. 5. انتقاد پذیر نیست و بعد از 2 روز از بحث مون مرتب میگه تو منو دعوا کردی نی نی ناراحته… 6. احترام براش جایگاهی نداره
و فقط میخواد بقیه رو خورد کنه و بگه من بالاتر از همه ام. شهر ایشون کوچک ه و من در شهری بزرگ متولد شدم و زندگی میکنم. از شهرش متنفره و میگه باید برم تهران همشم بخاطر حرف بقیه که بگن ایشون خیلی توانمندن. در صورتی که دیدگاه من فقط داشتن ارامش و زندگی خوب هست. چشماش داره تقریبا بخاطر درسش نابینا میشه ولی بازم دست نمیکشه ازش بخاطر حرف مردم.

شخصیت من طبق نظر روانشناس: مستقلم عاشق هنرم به مسائل علمی و موارد جدید بشدت علاقمندم. به تمام اقوام و زبان ها و رسوم احترام میذارم. پر حرفم و اجتماعی.
راستش وقتی که مشاوره ش رو ادامه نداد و دلیلش رو پرسیدم گفت اینها بیخوده من خوبم مگه پولم اضافه بدم به روانشناس این حرفو دقیقا در مورد دندونپزشکی که میزنن. ولی حاضر 200 هزار ت خرج رستوران کنه چون بشدت عاشق غذا خوردنه. در ضمن اوایل اس ام اس واریزی هاشو برام فوروارد میکرد که چند بار بی محلی کردم دیگه نفرستاد. این در حالیه که پس انداز بنده 3 برابر ایشونه و من هیچ وقت به کسی نگفتم مبلغم چقدره در بانک.
خلاصه یه سری رفتارهای ابتدایی داره ولی مواردی که گفتم بشدت برام قابل تامل هست. فکر میکنید اصلاح میشن یا بنظر شما ادامه رابطها درسته؟
حس میکنم بیشتر نیاز به یه همدم و همراه داره تا همسر و شریک زندگی.
ببخشید یه مورد دیگه ایشون دوست دارم بهشون دستور بدم و عاشق قد بلند در خانمهاست و حتی یکی دوبار گفت میخوام بغل مامانت دوتایی بخوابیم و یا پای مامانتو بوس کنم که با واکنش شدید من مواجه شد. در ضمن ما هیچ رابطه جسمی با هم تجربه نکردیم. فقط در دیدارهامون گاهی دست همو میگیریم.