۱.۵‌ساله ک با پسری ب اسم محمدرضا به اصطلاح دوست فابریک هستیم و به گفته ی بقیه عاشق و معشوق . من ۲۰ سالمه و امسال رشته ی‌هوشبری قبول شدم . محمدرضا هم که ۸‌ماه از من کوچکتره ، دوساله دیپلم ردیه . اما امسال به گفته ی‌خودشو با پارتی بازیای باباش‌قراااااره بره نظام . خونواده ی‌محمدرضا ، در کل منو میشناسن و واقعا هم دوسم دارن . اما توو خونواده ی ما فقط مامانم مطلعه . و اونم هر از گاهی مخالفت های خودشو داره .
محمدرضا رفتارای بچگونه ای داره . یعنی من بهش درس میدم ک با فلانی نگرد ، فلان کارو نکن ، هی نرو کافه ، هرروز قلیون نکش ، درستو بخون ، سر کار بموقع برو، با بزرگتر از خودت شوخی بیجا نکن ….
ولی همه ی این نصیحتای من میخوره به چن تا چشم بی عمل . اصلا دوس ندارم نصیحتش کنم یا جای مامانشو براش بگیرم‌ولی پیش میاد .
چن بار سر یکی از دوستاش دعوامون شد و توو روم گف من نمیتونم فلانی رو بزارم کنار . منم عصبانی شدمو گفتم خب منو میزاری‌کنار . بعدش ب دروغ بهم میگف با همون فلانی نمیگردم بخاطر تو .در حالی ک طرف زندان بودو محمدرضا نمیخواس ب من بگه . بعد از بیرون اومدنش بازم با همون میگش . یعنی همه حرفای من کشک!
نسبتبهم رفتار خوبی نداره . با من جوری رفتار میکنه انگار با دوستای خودش داره حرف‌می زنه . نوکرتم چاکرتم خاک پاتم . انگار نه انگار من دخترمو یه ذره عاطفه نیازه
ظهر پا میشه یه سلام خشک و خالی . میگه میرم بیرون . میره شب‌میاد میگه خستم خوابه . بهش میگم کم محلی میکنی میگه نه تو اشتبا قک میکنی
من نسبت ب محمدرضا ، پیشنهادای خیلی بهتری داشتم . همین اواخر ۳ تا از بچه های پزشکی و ۲ دا دندون پزشکی بهم پیشنهاد دادن .ولی بخاطر محمدرضا ردشون کردم
در حالی ک محمدرضا رفتارش باهام خوب نیس
باهاش در این مورد حرفم زدم . قهرم ک میکنیم فرداش اشتیه . ادم بیخیالیه . نمیدونم چجوری قانعش کنم ک کاراش درست نیس .‌درستم ک میشه یه هفته خوبه . دوباره همون اشو همون کاسه . میترسم هم باهاش کات کنم ک یه موقع بلایی سر خودش نیاره . شما میگین چیکار کنم؟!