سختگیری
سلام . نامزدم خیلیی سختگیره چیکار کنم دلیل سختگیریاش چیه وقتی میپرسم میگه دوست ندارم همین ک من گفتم …. وقتی بهش میگم گذشتمه میگه آره .. و میگه خودت خواستی خودت مقصری .خوب من از سختگیری ب شدت متنفرم ولی سعی میکنم باهاش کنار بیام بعضی چیزاا خیلی برام سخته.. بهش گفتم من از قید دانشگاه و کلاس و این همه چیز گذشتم میگه اره گذشتی چون گذشتتو فهمیدم ولی قبلنا (وقتی ک راجب گذشتم نمیدونست) گفته بود نرو ولی من گفتم میرم( مخصوصادانشگاه بیرون از شهر) بهم میگفت نرو ک دلم برات تنگ میشه … یا گفته بود من دوست ندارم زنم رانندگی کنه وقتی دلیلشو پرسیدم گفت من خودم بهت هر جایی ک بخای میبرم اینقدر بهت خوش میگذره ک این چیزو فراموش میکنی ولی الان اینطور نیست بالحن جدی و عصبی حرف میزنه حتی بهم بدو بیراه میگه و به همه چی گیر میده حتی میگه من نباید بزارم بری بیرون البته الان میگه فعلا برو تا وقتی زن قانونی من شدی … من قبول دارم اشتباه کردم خیلی نباید بهش دروغ میگفتم ولی الان ک نمیشه کاریش کرد هر حرفیو میز نم باور نداره بگین مشکل من چیه؟ من باید چیکار کنم؟ ی چیزی من آدم فراموش کارم زود حرفاایی رو ک نباید یادم بره یادم میره … بعضی موقه ها پیش اومده ک بهش گفتم باشه .. یا قول دادم ولی یادم رفته و اون کاری و ک قولشو دادم انجام دادم و باخبر شد و کلی دعوا میگه میگم حالا نامزدم خوب شده .. تا میام اعتماد کنم و باور کنم تو دوسم داری میزنی همه چیو خراب میکنی …البته دفعه اولم نیست من کلن اینجوریم .. حالم از خودم بهم میخووره اینقدرر فکر میکنم ک اذیت میشم .. بعضی موقع .. روزایی ک باهم خوبیمو میگم وقتی نیست ک چت کنیم یا بیکارم همش کارای خودم حرفای بد اوون میاد ب فکررم .. بعضی وقتاا اینقدر عصبیی میشم ک ناخنامو موهاامو میخوورم مثل دیوونه هاا .. من الان رفتارم باخونوادم بد شده عصبی و بداخلاق شدم با کوچکترین چیز ناراحت میشم و گریم میگیره حسوود شدم .. اگه تو فیلمی یا واقعیتی چیزی ببینم ک پسره ب دختره حرفای خوب خوب میزنه ناراحت میشم یعنی نامزدم دوسم نداره؟بعدش نمیشه بریم پیش مشاور چون اون مخالفه …دوست دارم تو رابطمون احترام باشه .. اماا نیست
بهم کلی بدو بیراا میگه ناراحت میشم باهاش حرف نمیزنم ولی بعد از ی مدت کم دلم براش تنگ میشه خودم بهش پیام میدم یا تماس میگیرم درحالی ک اون اگه تقصیر خودش باشه یا نه اصلااا نمیااد طرفم تازه پیش اومده رد تماسم کرده بلاکم کرده .. مثل مزاحماا اوایل مامانم فهمید و کلی با من جرو بحث کرد ک تقصیر توعه … ولی خوب بخاطر چیز الکی هم میشد ک بلاک کنه ی دفعه فرصت شغلییی برام پیش اومده بود شانس اخرم بوود منم بهش گفتم تا گفتم گفت عصبیی شد و کلی چیز گفت و بلاکم کرد.
لطفاا هر جوری میتونین کمکم کنین .. دوس دارم ی همسر خوب برا عزیزم باشم مث روزای اولی ک بهم میگفت ت بهترینیی …
با سلام خدمت شما دوست عزیز
با توجه به توضیحات شما به نظر می رسد همسرشما بعد از متوجه شدن اشتباهات گذشته شما نسبت به رابطه خودشان با شما حساست شده باشند . البته شما ذکر نکردی که این اشتباهات در زمانی بوده است که با ایشان رابطه داشته اید یا قبل از حضور ایشان بوده است. بهتر است دقت کنید که با توجه به حساسیت ایشان بهتر است به صورت حضوری با یک روانشناس صحبت کنید چون دوران نامزدی دوران آشنایی می باشد و در صورتی که این سخت گیری و بی اعتمادی بخواهد ادامه پیدا کند و در همین دوران نامزدی این مشکلات برطرف نشود در دوران ازدواج می تواند شدید تر شود و آسیب های زیادی برای شما به همراه داشته باشد پس این موضوع چیزی نیست که بتوانید تنها با گفتن چشم به حرفهای او برطرفش کنید. به صورت حضوری با یک ورانشناس مشورت کنید تا این موضوع به صورت جدی بررسی شود و دیدگاههای همسرتان نیز با صحبت با ایشان در نظر گرفته شود. به وجود آمدن اعتماد نیاز به گذشت زمان و تلاش دو طرف رابطه دارد برای بازسازی این اعتماد و بهتر است با دقت بیشتری به رفتارهای خود توجه کنید دقت کنید که نشان بدهید به ایشان واقعا علاقه دارید و هرچیزی که مربوط به گذشته است را بگذارید در گذشته بماند. به همسرتان نشان بدهید که هیچ چیز در دنیا برایتان به اندازه ایشان ارزش ندارد بخاطر اطلاع ایشان از گذشته ممکن است بعضی رفتارهای شما به اشتباه تعبیر شود .
درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱۲۲۳۵۴۷۸۳
شاد باشید
سلام
من۳۴ سالمه مجردم فوق لیسانس زبان هستم و کار حسابداری و مترجمی میکنم. من مشکل اصلیم فقط پدرمه تو خونه خیلی مادرم و من رو اذیت میکنه امکانش هم نیست مستقل زندگی کنم چون مادرم تنها میمونه و میدونم دق مرگ میشه از دست پدرم دلخوشی منو مادرم خودمون هستیم اون دلش به بودن من خوشه و من دلم به اون خوشه نه تنها من بلکه همه ی اطرافیان از دست زبان پدرم در عذاب هستند و همه ازش متنفرن همه بلااستثنا متاسفانه عین یاران خوارج میمونه برا حضرت علی نماز اول وقت و نماز شبش از دستش نمیره یه دست قرانه و یه دست مفاتیح ولی به شدت بد دهن تهمت زن افترا دروغگو یعنی ظاهر ساز خوبیه کسی باور نمیکنه تو خونه چه اخلاقی داره دست به زن هم داره هم مادرمو میزنه هم من رو ولی همیشه کتمان میکنه که من در گذشته دست رو شما بلند کردمهر چی بگم کم گفتم تازگی ها هم این مورد که من چرا نماز نمیخونم بحث خونه شده بهتره بگم دعوای خونه شده با تبر قصابی (عین داعش) میاد سمتم که نماز نخونی سرتو میبرم تو از حزب توده هستی و یکی زیر پات خوابیده که نماز نمی خونی و این حرفا میگه راست و دروغ درست و اشتباه باید دولا راست بشی من ببینم نماز میخونی وگرنه نه تو خونه جا داری نه حق داری چیزی بخوری منم میگم تو اخلاقت رو درست کن بعد به من درس بده نماز بدون عمل نمیشه که تو از سر سجاده بلند میشی میای میزنی میشکنی فش میدی تهمت میزنی بعد میری بقیه نمازت رو میخونی این کجاش شیعه ی علی وار هست خود خود داعش هست خیلی دلم میخاد چهره ی واقعیش رو همه ببینن چند بار خواستم فیلم برداری کنم و بزارم ایسنا ولی از ابرومون ترسیدم که بدتر بلا سرمون بیاره الان من با این سن و با یه مادر مریض کجا برم چیکار کنم هیچ کس نیست کمکم کنه دلم میخاد دست مادرمو بگیرم و برم یه جای دور دلم میخاد همین لحظه همین دقیقه همین ثانیه خبر مرگش رو بهم مژدگونی بدن به قدری ازش متنفرم که حد و حساب نداره تمام وجود هممون نفرته نمیدونمی کسی هست آرومم کنه یا کمک کنه. ممنون از زحماتتون
با سلام خدمت شما دوست عزیز
احساسات شما قابل درک است و همچنین اینکه در شرایط سختی به سر می برید اما بهتر است با توجه به سبک شخصیتی که از پدرتان بیان کردید زیاد به جواب دادن به ایشان نپردازید و با جوابهای کوتاه و در احترام جواب ایشان را بدهید چون ممکن است تنها عصبانیت ایشان را بیشتر کنید و باعث شوید که خدای نکرده آسیبی به شما یا مادرتان وارد شود. در مورد خود پدرتان نیز به نظر می رسد که نیاز است سبک شخصیتی ایشان مورد بررسی قرار گیرد تا در صورت نیاز پروسه مشاوره را تجربه کنند . در صورتی که ایشان مایل و حاضر به مشاوره نشوند بهتر است از فردی که ایشان او را ادم مناسبی و عاقلی می داند درخواست کنید تا با ایشان صحبت کند و او را راضی به مشاوره کنند . اینکه شما بخواهید ایشان را تنها بگذارید نیاز دارد در اول به همه جوانب فکر کنید که مادرتان راضی به ترک ایشان هستند و دوم اینکه از عهده مخارج زندگی بر می آیید و می توانید در مقابل آسیب های احتمالی از خودتان دفاع کنید همه این موارد قبل از تصمیم گیری نیاز به بررسی دقیق دارد . سعی کنید برای بررسی آسیب های روحی احتمالی که به خودتان و مادرتان وارد شده است و آموزش رفتار با این نوع سبک شخصیتی به صورت حضوری به روانشناس مراجعه کنید تا بتوانید خودتان در آول آرامش خودتان و مادرتان را برای بررسی دقیق موضوع به دست آورید.
تا زمانی که با خود پدرتان صحبت نشود و بررسی دقیق شخصیتی صورت نگیرد نمی توان در مورد رفتارهای ایشان قضاوتی انجام داد ممکن است ایشان نیز مشکلاتی داشته اند که باعث شده است این سبک شخصیتی را در پیش بگیرند و در ایشان رشد کنند.
درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱۲۲۳۵۴۷۸۳
شاد باشید
سلام و عرض ادب، من خانمی بیست و هفت ساله هستم لیسانس دارم و یک سال و چند ماهی میشه که ازدواج کردم. خانواده ی خوبی دارم و همسری که دوستم دارم اما یکسری مشکلات دارم که باعث رنجشم میشه و حس میکنم اگه بر طرف نشه زندگیم رو تحت شعاع قرار میده شوهرم میگه که من خیلی زود رنجم و نسبت به دیگران و خانوادش خیلی گاردم بسته است و از هر رفتاری و حرفی منفی ترین برداشت رو میکنم.من نسبتا در دورانی که برای هر بچه ای حساس هست سختیهایی کشیدم پدرم ناشنواست و من در کودکی تنبلی چشم داشتم مادرم بخاطر اینکه من راضی بشم چشمم رو ببندم میگفت اگه نبندی دوستت ندارم من خیلی در تلاش این بودم که توجه و دوست داشتن مادرم رو به خودم جلب کنم همیشه با توجه به یک سری رفتارها حس میکردم که مامانم اول خواهر بزرگترم رو دوست داره و من در درجه ی بعدی هستم خواهرم رو دوست دارم و داشتم ولی بعضی اوقات بهش حسادت میکردم و در لحظه ازش بدم میومد، در بچگی دست بزن داشتم و خواهرم رو میزدم تا سوم راهنمایی که هر دفعه مامانم جلوم رو میگرفت و اگر حتی خواهرم دعوا رو شروع میکرد من مقصر میشدم تا سوم راهنمایی که یک بار باعث شدم مامانم انگشتش آسیب ببینه بعدش خشمم با داد زدن و لفظی دعوا کردن ادامه پیدا کرد، خواهر کوچیکم ناشنواست و ما مجبور شدیم بخاطر عمل کردنش سختیهای زیادی بکشیم هم از لحاظ حرف فامیل هم از لحاظ مادی… مادرم در کودکی یتیم شد و سختی های زیادی کشید. مادر من مغزش پر از کد هست یعنی بایدها و نبایدها و حس میکنم این اخلاق هم به من تا حدی سرایت کرده با مادرم نمیتونم یک صحبت از حسم یا عقایدم داشته باشم چون تهش به دعوا و دلخوری ختم میشه و مادرم شاکی میشه با خواهر بزرگترم هم نمیشه حرف زد چون اون همیشه طرف و حق به جانب مادرم هست حتی اگه واقعا مادرم اشتباه کرده باشه تقریبا خونه ی ما به دو تیم تشکیل شده از بچگی خواهر بزرگم ومامانم یک تیم و من وبابام یکی دیگه خواهر کوچیکم نخودیه همه جون میدن واسش، خلاصه الان تو خانواده شوهرم هم مشکل دارم اونا یکسری از رفتارهاشون برای فرهنگی که توش بزرگ شدم بی احترامی به حساب میاد مثلا یک یار نامزد بودم که مادرش دعوتم کرد خونشون رفتم بعد ناهار ساعت ۴ یا ۵ پدرش و مادرش باهم رفتن پارک بدون اینکه درنظر بگیرن من مهمانشونم و منو دعوت کردن و شاید خانوادم با اینکه من و شوهرم توی دوران نامزدی باهم تو خونه تنها بمونیم مشکل داشته باشن رفتن و یک سری رفتار دیگه که من سعی میکنم خیلی باهاشون قاطی نشم ولی احترامشون رو نگه میدارم فقط زیادی صمیمی نمیشم چون تهش به ناراحتیم ختم میشه ولی شوهرم در تلاشه که به من بفهمونه که من در اشتباهم و پدر مادرش مشکلی در رفتارشون نیست و من الکی بزرگش میکنم و من هر رفتاری که ازشون دیدم باید بگم اینها آدم های خوبین و هر رفتار بدی هم داشته باشن هیچ منظوری پشتش نیست که تو مغز من نمیره، من و شوهرم شخصا باهم مشکل نداریمم ولی همه ی دعواهامون نشعت گرفته از بیرون خونست همون خانواده و رفتارهاشون و شوهر من که مدتی هست که میگه تحمل اینکه منفی ترین برداشت رو نسبت به رفتار و حرف دیگران دارم رو نداره. ناگفته نماند من عاشق پدرم هستم و همیشه کسی بوده که به علاقش به خودم هیچ وقت شک نداشتم و در عین حال نقطه ضعفم تاحدی اینه که پدرم ناراحت بشه، من با شوهرم قبلا دوست بودم و قبل از پیشنهادش جریان مشکل پدرم و خواهرم رو بهش گفته بودم و حتی بهش گفته بودم احتمال اینکه بچه ام ناشنوا بشه هست و اون به خانوادش گفته بود با این حال اومدن خاستگاری ولی بعد از نامزدی گفتن برید آزمایش بدید ببینید بچتون این مشکل رو پیدا میکنه یا نه که هنوز جواب آزمایش نیومده بود بد از هزارجور سوال فهمیدم اگر جواب بد باشه نمیخوان عروسی سر بگیره در صورتی که من از قبل در مورد این وضع گفته بودم و پنهان کاری نکردم من خیلی ناراحت شدم گفتم که آزمایش رو میگفتی قبل از نامزدی بگیریم که تو فامیل واسمون آبرو ریزی نشه اگه جواب بد باشه و جواب اومد که پسرشون هم ژن ناشنوایی دارن ولی ژن ناشنوایی هر دوتامون بهم نمیخوره و برای بچه مشکلی به وجود نمیاره( ولی من خیلی ناراحت شدم چون من با تمام مریضی های خانوادش کنار اومدم و تو روشون نگفتم سابقه ی دیابت ناراحتی قلبی سرع پارکینسون و کم عقلی) دیابت و ناراحتی قلبی تو خانوادشون پدر مادرش دارمن و مادرش سرع داره و اینا همه ارثی هستن موندم چطور آدم انقدر وقیح میتونه باشه هزار عیب خودش رو نبینه و فقط یک مشکل پدر من رو ببینه من انتظار اینکه بخواد بچه ناشنوا داشته باشه رو نداشتم ولی من قبلش بهش گفتم و چشماش باز بود پدرم رو دید خواهرم رو دید انتظارم این بود اگر عروسی ما به جواب آزمایش بستگی داشت باید قبل از جشن نامزدی به من میگفت تا آزمایش میدادیم بعد نامزد میکردیم که میدونم همه ی این جریانها بخاطر مادرش هست و تو این قضیه به چشم دیدم و فقط از روی گمان بد نیست یکسری رفتار اینجوری دیدم که نمیتونم ببخشم بخاطر همین سعی نمیکنم با خانوادش صمیمی باشم راه حلتون برای من چی هست ممنون میشم راهنماییم کنین
با سلام خدمت شما دوست عزیز
دقت کنید که اگر شما بخواهید به اینگونه حساسیت های خودتان همانطور که خودتان نیز اشاره کردید ادامه بدهید ممکن است برای زندگی مشترکتان مشکلاتی ایجاد شود . شما بیان کردید که یک سال می شود که عروسی کرده اید اما به نظر می رسد که هنوز این دلخوری ها در ذهن شما وجود دارد و به مرور زمان باعث ایجاد خشم های بیشتری شده است و رفتارهای دیگر آنها را نیز به یکدیگر ربط می دهید .
بهتر است با توجه به اینکه این مشکلات را قبل از ازدواج نیز داشته اید به صورت حضوری برای بررسی شرایط روحیتان و بهبود عملکردتان در شرایطی که ناراحت هستید به صورت حضوری به روانشناس مراجعه داشته باشید .
دقت کنید که زندگی مشترک شما زندگی جدا از هردو خانواده می باشد و نیا زاست که شما و همسرتان این موضوع را بپذیرید و سعی کنید مشکلات موجود در خانواده ها را به زندگی مشترکتان وارد نکنید.
از اینکه در جلوی همسرتان از خانواده ایشان بدگویی کنید و یا توهینی انجام بدهید خوداری کنید چون حتی اگر حق با شما باشد به مرور باعث می شود که ایشان مقابل شما جبهه گیری کنند و مشکلاتتان افزایش یابد و نارحتی اصلی فراموش شود . سعی کنید تنها در مورد احساساتتان بدون مقصر دانستن فرد خاصی حتی خودتان صحبت کنید تا بتوانید نتایج بهتری بدست اورید .
همسرتان را فردی جدا از خانواده بدانید و بدانید که ایشان تنها مسئول رفتارهای خودش می باشد و رفتارهای خانواده ایشان ربط به همسرتان ندارد که بخاطر آن با ایشان برخورد نامناسب داشته باشید .
از تمرکز بر این موضوعات خوداری کنید و بپذیرید که افراد دیگاها و باورهای مختلفی دارند و با رفتارهایشان قصد آسیب رساندن به شما را ندارند هرچقد شناخت شما زا خودتان و احساساتتان بیشتر شود می توانید شرایط روحی بهتری را تجربه کنید.
درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۷۶۲