شناخت شخصیت فرد مقابل و نگرانی بابته اختلالات شخصیتی
با سلام خدمت مشاوران گرامی من دختری هستم که اهل دوستی موقتی نبودم اولین تجربم بود با پسری از فامیل بنا به تعریفهای دوستم تو سن کم دوست شدم ارتباط تلفنی داشتیم فقط ایشون خیلی حساس بودن که بدون من جایی نرو و.. خودتون بهتر میدونید این جور رفتارهارو اما تو اون سن شدتش خیلی کمتر بود و من میتونستم کنار بیام ارتباط ما فقط سه ماه بود و من به دلیل ازادیایی که میخواستم نتونستم تحمل کنم البته بیشتر بخاطره این ترکشون کردم چون نمیدونم چرا اواخر رابطه هی دنبال بهونه بودن من ترکشون کنم احساس اضافی بودن داشتم و اینکه دوستم گفتن خیانت کرده بهت و من بااینکه بخشیدم اما کم کم سرد شدمو مجبور شدم با گریه یعنی بااینکه خودم نمیخواستم ترکشون کنم من روی این رابطه حساب کرده بودم و موقتی نمیدیدمش برای همین برام سخت بود بااینکه سنم کم بود اما رابطه رو بلند مدت تصور میکردم اواخر رابطه حرف از جدی شدن زدمو ایشون چون سنشون کم بود نمیتونست خب مادرم که ارتباطمونو فهمید ایشون پشتمو خالی نکردو نگفت که منو نمیخواد یا چیزی و هنوزم بعده نه سال همه فکر میکنن اون منو میخواد و اونم انکار نکرده تابحال اما توی این نه سال که باهم درارتباط نبودیم و جدا شدم ازشون ایشون پیگیرم بودن اما من واقعا نسبت بهشون سرد شده بودم دوسش داشتم اما آینده ای نمیدیدم من دانشگاه رفتم سرگرم برنامه هام بودم تااینکه تصمیم گرفتم مجدد بهشون فرصت بدم چون راستش دلم سوخت که پای آبروش درمیونه بعد نه سال برگشتم ولی چیزی جز نفرت برام باقی نمونده الان بخاطره رفتارش نمیخوام ازش متنفر باشم فکر نمیکردم اینجوری باشه ایشون قبلا گیر میداد فقط اما بددهن نبود بی نهایت شکاک و بددهن شده من فقط بخاطره اینکه آبروش جلوی خونوادم حفظ شه چون همه فهمیدن دوسم داره تحمل میکنم اما ازدواج که کنیم زندگیم فکر کنم مثل جهنم میشه بااین شکاش و فوحش و عصبانیتاش به نظرتون این تحمل کردنم احمقانه نیست نمیدونم بیشتر شرمنده ی خودمم که چرا دارم اجازه میدم یکی عقده هاشو سرم خالی کنه بعد نه سال باهاش حرف زدم اون خیلی دلخوشه به من و حرف از آینده میزنه دلم نمیاد ناامیدش کنم شایدم چون هنوز دوسش دارم یا بهش امیدوارم ولی خیلی بدتر شده میترسم ازاینکه بعد ازدواج بدتر ازاینم بشه حتی دست بزن پیدا کنه من خونواده م پشتم نیستن یعنی انگار پدر ندارم برای همینم نمیخوام ازدواج اشتباهی داشته باشم چون کسی نیست پشتم باشه نمیتونم ریسک کنم اونم میدونم از این بی کسیم استفاده میکنه ازش میترسم هیچ جا پشتم نیست و اولین نفر خودشه که بهم شک میکنه چیکار کنم
الان ارتباطمون باز قطع شده ولی فکر آینده داره دیوونم میکنه میخوام تکلیفم همین الان بدونم ممنونم
سلام به شما دوست عزیز
ببین عزیزم احتمالا شماها در سن نوجوانی و براساس هیجانات همان سن وارد این ارتباط شده اید و خب براساس شناختی که در همان زمان کسب کرده اید آن رابطه را ترک کرده اید و این به این معنا نمی باشد که رابطه ای در سنین کم و حتی سن جوانی با وجود اشتباه بودن حتما باید ادامه داده شود.
در زمان فعلی شما یک خانم بالغ می باشید و از آن زمان نه سال به گفته خود شما گذشته است و بازهم با وجود دادن فرصت با شک و سوء ظن و بددهنی ایشان مواجهه شده اید خب این نشان از مشکلات شخصیتی عمیق تر می دهد و اگر شما بخواهید در این رابطه بمانید بله سالها در زندگی مشترک نیز این شرایط می تواند ادامه پیدا کند چون مواردی که ریشه های عمیق شخصیتی دارند حتی درمان برای آنها نیز می تواند سالها طول بکشد.
داشتن شک و سوء ظن احتمال داشتن افکار پارانوئید و شخصیت پارانوئید را ذهن ایجاد می کند این افرار با افراد مقابلشان مخصوصا شریک عاطفی خود با شک و سوء ظن زیادی برخورد می کنند و میل به کنترل گری زیادی دارنددر کنار رفتارهای همراه با پرخاش و توهین به دیگران .
در این مسیر بهتر است در کنار احترام به احساسات خودتان و این آقا بر مبنای شناختی که دارید تصمیم گیری کنید مسیر شناخت به این دلیل می باشد که بتوانید تصمیم گیری بهتری داشته باشید.
متشکرم خیلی ممنون از راهنماییتون