سلام. من ۳۲ سالمه.
چند سال پیش با یه مرد دوست شدم. بعد خانواده ام متوجه شدند دیکه بهم اعتماد ندارند‌ مخصوصا خواهرم همش میخواد از کارای من سر دربیاره. الان چند سال از این روزا کذشته منم چون خیلی عاطفی هستم دلم میخواد با یه مرد در ارتباط باشم. نیاز به عشق و دوست داشتن دارم. اما تو خانواده مذهبی ما اینا گناه کبیره است. تو خونه ما همش غصه غم مریضی هست. منم خیلی افسرده شدم. الانم ۵ ساله با یه پسر دوستم و هیچ کس نفهمیده اما از بس دروغ گفتم و هر وقت خواستم برم پیشش استرس داشتم که کسی نفهمه. استرسم شدید شده و دکتر گفته داری حافظه ات رو از دست میدی به خاطر استرست. هر وقت جایی میرم گردش حالم خیلی خوبه و استرس ندارم. اما وقتی خونه هستم همش استرس دارم. حالم بده. باید قرص اعصاب بخورم. خیلی محیط خانواده بده. اخه مگه من گناه میکنم یکی رو دوست دارم؟ خب نمیخواهیم با هم ازدواج کنیم. میخواهیم دوست باشیم و مسئولیت زندگی رو به دوش نکشیم تو این دوره زمونه.