عدم توانایی پذیرش ناملایمات در زندگی
با سلام و احترام،
بنده ۲۷ سالمه و به تازگی در مقطع کارشناسی ارشد یکی از رشته های فنی از دانشگاه سراسری فارغ التحصیل شدم. برای انجام تز ارشدم زحمت زیادی کشیدم و در این مسیر سختی ها و ناملایمات بسیاری رو تحمل کردم. تا به امروز بیشترین تمرکزم در زندگی به روی تحصیلاتم بوده و در این مسیر تلاش شبانه روزی بسیار زیادی داشتم. به گونه ای که خیلی از تفریحات و سرگرمی های موجود رو از زندگیم حذف کردم و تمام وقتم رو صرف تحصیل کردم. اما با وجود در دست داشتن دو مقاله بین المللی و یک مقاله ژورنال و ارائه کار پژوهشی سطح بالا، به دلیل درگیری هایی که بین استاد راهنما و یکی از اساتید داور وجود داشت و لجبازی شدید استاد داور، موفق به کسب حداکثر نمره ممکن نشدم و در حقم اجحاف شد، در حالی که هیچ تقصیری به گردن منه دانشجو نبود. و این اتفاق در حالی رخ داد که بسیاری از دانشجویانی که در جریان بودم هیچ تلاشی برای پایان نامه انجام ندادند، پایان نامه خریداری شده ارائه دادند، کپی برداری انجام دادند یا نوآوری خاصی در کار پژوهشی خود نداشتند و … به دلیل باندبازی ها و روابطی که میان یکسری از اساتید گروه وجود دارد، نمره کامل رو کسب کردند. این ماجرا و نادیده گرفتن تلاش بسیار زیادی که در این مسیر داشتم تاثیر بدی به روی روحیهم گذاشته و هیچ انگیزه ای برای ادامه زندگی ندارم. در کل تحمل پذیرش ناملایمات رو در زندگی ندارم و در چنین مواقعی به اصطلاح به سرعت از کوره در میرم. ذات نمره از اهمیت بالایی برخوردار نیست، اما وقتی میزان تلاش خودم رو با دیگران مقایسه میکنم و نتیجه حاصله رو میبینم، تحمل پذیرش این واقعه رو ندارم. احساس میکنم دنیا به پایان خودش رسیده و آتش و خشم درونم خاموش نمیشه. از اون روز مدام خودخوری میکنم و چون میدونم دستم به جایی بند نیست و دانشگاه هم حمایتم نمیکنه دارم به مرز جنون میرسم. حس خفگی شدید و درد سنگین قفسه سینه امونم رو بریده و تمام ذهنم پر شده از فکر انتقام.
ممنون میشم راهنمایی بفرمایید چطور میشه با ناجوانمردی هایی که در حقمون میشه کنار بیاییم و به روال عادی زندگی برگردیم؟
با تشکر از شما
سلام به شما دوست عزیز
قابل درک می باشد که این شرایط برای شما بخاطر میزان تلاشی که کرده اید با سختی زیادی همراه بوده است اما دقت داشته باشید که مقایسه کردن خودتان با دیگران کمکی به شما نمی کند و تنها باعث می شود که خشم و عصبانیت بیشتری را تجربه کنید و مسیر مناسبی برای ابراز آن پیدا نکنید و به صورت علایم بدنی مانند درد در قفسه سینه و… آن را تجربه کنید .
بهتر است در اولین گامب پذیرید که این مرحله از ارائه تمام شده است و تقریبا امکان تغییر نمره خیلی کم می باشد که در این راه نیز راحل صحبت در آرامش و بدون توهین به خودتان و دو استاده به صورت جداگاه می باشد و در کنار این موراد دقت کنید که شما به عنوان یک فرد ۲۷ ساله تنها با پایانامه ارشد معرفی نمی شوید و به گفته خودتان شما از نظر علمی مقالات و جایگاه خوبی دارید که حتی همین پایانامه می تواند با شدن یک مقاه ارزشمند جایگاه اصلی خود را نشان بدهد و با میزانی انعطاف پذیری از مسیر دیگری می توانید به تلاش خود پاسخ بدهید و در کنار این موارد برای تعیرف هویت خودتان بهتر است از ویژگی های بیشتری استفاده کنید و تنها بر مبنای یک رخ داد خودتان را تعریف نکنید چون در این صورت تلاش و دیگر ویژگی های شما نادیده گرفته می شود .
به مرور می توانید به مرحله پذیرش برسید و عملکرد بهتری را تجربه کنید اگر سعی کنید که روال زندگیتان را در پیش داشته باشید و سعی کنید در زمان فعلی به دیگر علایق خود نیز توجه داشته باشید .
سپاس از پاسخ شما
با عرض سلام خدمت شما دوست عزیز
با توجه به مواردی که مطرح کردید کاملا مشخص است که بسیار آزرده خاطر شده اید و احساس ناکامی و خشم شما از بی انصافی و ناعدالتی که در حق شما شده است کاملا قابل درک است.
همه افراد انتظار دارند که در برابر رفتارهایی که می کنند پاسخ متناسبی دریافت کنند غافل از اینکه واقعیت این است که همیشه اوضاع آنگونه که ما انتظار داریم و از قبل پیش بینی کرده بودیم پیش نخواهد رفت.
با اینکه احساس شما در این زمینه کاملا قابل درک است و حتما هم بسیار عذاب آور و دردناک است اما باید بپذیرید شما با بخش دردناک واقعیت روبرو شده اید که برخی از آن تعبیر سیلی واقعیت می کنند.
یعنی زمانی که واقعیت دردناک بیرونی سیلی محکمی به ما می زند و طبیعی هم است که در ابتدا کمی گیج و سردرگم شوید و البته بسیار ناراحت و خشمگین.
احساس خشم پیامد احساس ناکامی شدیدی است که ما پس از آنکه چیزی را می خواهیم و به دست نمی آوریم، تجربه خواهیم کرد.
در نظر گرفتن این موضوع که در واقعی همه چیز تحت اراده و اکترل ما نخواهد بود، بخشی از واقعیت غیرقابل انکار بیرونی است که بهتر است مواره آن را مدنظر داشته باشیم تا کمتر احساس ناکامی را تجربه کنیم و به نوعی از قبل تا حدی آمادگی اینگونه وقایع را داشته باشیم.
به عنوان مثال در همین شرایطی که شما توصیف کردید، بخشی از دریافت نمره کامل در دست شما بود و آن هم رفتار و تلاش خودتان در این زمینه بوده اس.
شاید اگر روال دنیا و واقعیت بر این اساس تنظیم شده بود که واقعا عدالت برقرار می شد، این اتفاقات نمی افتاد اما واقعیت دردناک و ناراحت کننده دیگر این است که رفتار همه منصفانه و عادلانه نیست و افراد گاهی به هر دلیلی بی انصافی می کنند و خواسته ها و اهدافی به جز اینگونه ارزش ها دارند.
مانند همان دانشجویانی که اصل موضوع برایشان اهمیت و ارزش خاصی نداشته و فقط دریافت نمره برایشان مهم بوده است.
پس اهداف و خواسته ها و ارزشهای افراد هم با هم تفاوت دارد و هر کسی هم بر اساس اهداف و خواسته ها و ارززشهای خودش رفتار می کند که در خیلی موارد می تواند نه تنها در راستای اهداف و خواسته ها و ارزشهای ما نباشد بلکه کاملا هم برعکس و متناقض با آن باشد.
پس شما فقط می توانید رفتار خودتان را ترل کنید و همین ار را هم انجام داده اید و نهایت تلاشتان را در این زمینه برای هدف و خواسته و ارزشی مه داشتید انجام داده اید اما به اشتباه تصور کرده اید که این کل ماجرا است، در حالیکه بخشی ازنتیجه کار شما به قضاوت و رفتار اصولی و عادلانه اساتید شما بستگی داشته که محقق نشده است و کاری هم در این زمینه از شما ساخته نیست.
خوب است بدانید طبق مطالعاتی که بر روی افراد افسرده و مضطرب صورت گرفته است، مشخص شده است که باورها و بایدها و نبایدهایی در ذهن افراد مبتلا به افسردگی و اضطراب وجود دارد که اصطلاحا به آنها باورهای ناکارآمد یا حتی غیر منطقی می نامند.
به این معنا که اینگونه باورها در دنیای واقعی و در آنچه در واقعیت رخ می دهد نشدنی هستند و به همین دلیل اینگونه افراد در برابر ابتلا به اختلالات روانشناختی مانند اضطراب و افسردگی آسیب پذیرتر هستند.
یکی از این باورها همین است که ما فکر می کنیم دنیا جای عادلانه ای است و رفتار همه باید بر مبنای عدالت و انصاف باشد.
و از آنجا که اینگونه نیست و اتفاقا چه بسا اکثریت خلاف این قاعده و قانون رفتار می کنند، ما به صورت مکرر احساس ناکامی را تجربه می کنیم که در بلند مدت زمینه ابتلا به افسردگی و یا اضطراب را ایجاد می کند.
یا باور ناکارآمد دیگر این است که ما فکر می کنیم همه چیز باید مطابق میل و خواسته ما پیش برود و در غیر اینصورت نمی توانیم خوشی را تجربه کنیم و بدبخت خواهیم شد.
این در حالی است که در دنیای واقعی همواره همه چیز بر وفق مراد ما و آنگونه که دلخواه ما هست پیش نخواهد رفت.
یا اینکه باید برای خوب بودن دستاوردهای قابل توجهی داشته باشیم در غیر اینصورت توانمند و با ارزش نخواهیم بود.
اینگونه افکار البته در ذهن همه افراد تا حدودی وجود دارد ولی در برخی پررنگتر است.
این افکار را می توانید تحت عنوان سیزده باور ناکارآمد الیس جستجو کرده و مطالعه بفرمایید و طی یک خودارزیابی ببینید شما کدامیک را پررنگتر در ذهنتان دارید و پس از شناسایی سعی کنید آن را با باورهای منطقی تر جایگزین کنید.
مورد دیگری که از همین پژوهش ها به دست آمده خطاهای ذهنی یا اصطلاحا شناختی هستند که به نوعی باعث تحریف واقعیت در نظر افراد می شوند.
مانند زمانی که چش ما دارای خطای دروبینی یا نزدیک بینی است، این خطاها هم باعث می شوند ما بخشی از واقعیت را نادیده بگیریم و یا واقعیت را به گونه ای تحریف شده دریافت کنیم.
این خطاها هم با اینکه در ذهن همه افراد ممکن است به نوعی وجود اشته باشند، در افرادی که مستعد ابتلا به افسردگی و اضطراب هستند بیشتر و شدیدتر وجود دارد.
به عنوان مثال یکی از آنها دید تونلی است، به این معنا که ما فقط بخشی از ماجرا یا رویداد یا واقعیت را می بینیم و بقیه را نادیده می گیریم یا به عبارتی دیگر بر اساس یک حادثه منفی بقیه واقعیتها را هم تار می بینیم.
مانند همین که شما گفتید دیگر دنیا به آخر رسیده است و شما توانمندی ها و بقیه واقعیتها مانند دیگر دساتوردهایتان را به کل نادیده گرفتید صرفا به خاطر یک واقعیت ناخوشایندی که برایتان رخ داده است.
یا خطلای دیگری که تحت عنوان تعمیم مبالغه آمیز شناخته می شود و به گونه ای است که در آن ما بر اساس تجربه یک شکست و یا یک ناکامی، آن را شکستی تمام عیار و تمام نشدنی می دانیم و به تمام حوزه ها و ابعاد زندگی آن را تعمیم می دهیم.
همانگونه که ملاحظه می فرمایید اینگونه باورها و خطاهایی که در ذهنمان به وقوع می پیوندند می توانند دید م را بسیار محدود کرده و توانایی تجربه فرصتهای جدید و دیدن تمام ابعاد واقعیت به همان شکلی که هست را از ما دریغ می کند.
پس شما می توانید افکاری را که در ذهنتان پرسه می زنند را یادداشت کنید و بعد اینگونه تحریف ها را در آنها شناسایی کنید و ببینید چندتا از آنها را دارید و کدامیک پررنگتر و بیشتر هستند و چگونه مانع شناخت بهتر در شما شده اند و دست و پای شما را برای حرکت و زندگی کردن بسته اند و به نوعی مانع شما در حرکت به سمت مسیر دلخواهتان شده اند.
به این ترتیب بهتر است کمی به خودتان فرصت دهید و اینگونه مطالب را با خودتان مرور کنید و سعی کنید با تکیه بر توانمندی های خودتان و پذیرش این بخش از واقعیت که همواره عواملی وجود دارند که در دایره اختیارات و اراده شما نیستند و مکن است اوضاع مطابق میل شما پیش نرود و این بخش اجتناب ناپذیر واقعیت است، به مسیر خودتان ادامه دهید.
اگر خلق پایین شما به گونه ای بود که کارکردهای عادی و روزمره زندگی ما را بسیار مختل کرد و باعث کاهش و افت شدید کارکردهایتان در حوزه های مختلف شد، لازم است حتما برای دریافت مداخله درمانی کمک حرفه ای و تخصصی در یافت نمایید و به یک متخصص در این زمینه مراجعه نمایید.
سپاس از پاسخ مفصل و زمانی که در اختیار بنده قرار دادید