سوالتو بپرس
X

عشق تامرز جنون

من 5سال پیش با دختری اشنا شدم تو این 5سال اتفاقات زیادی افتاد از سال اول شروع میکنم تو روزای اول دوستی من با خانوادش اشنا شدم با پدر مادرش همه چیی خوب بود درس میخوندم هم کار میکردم 2سال اینجوری بود من وقتی کار میکردم درامد خوبی داشتم انقد خوب که هر چی میخاست از لباس تا عروسک حتی طلا میخریدم من 1میلیونم به مامانش قرض دادم تا اینکه مساله ازدواج پیش اومد منم رفتم خدمت درسو کارو ول کردم همه تلاشمم کردم که شهر خودم بیفتم تا کنارش باشم همینم شد تو خدمت من با حقوق کم هیچ کمو کسری نمیزاشتم خانواده من یک درامد مامولی دارن من قرار بود اخر خدمت برم خاستگاریش همه چی خوب بود تا 3ماه اخر برج10سال92 که مشکلی برای مادرم پیش اومد باید عملی میکرد که نزدیک 25میلیون خرج داشت پولی که قرار بود مغازه بزنمو دادم خرج بیمارستان از یک طرف بی پولی از طرفی مادرم از طرفی هم خاستگاری بد شرایطی بود تا اینکه من گفتم 1وقت6ماهه میخام تا اوضاع روروبرا کنم خود دختر قبول کرد ولی پدر مادرش هر چی خاستن بهم گفتن رابطه پنهانی شد منم بعد خدمت رفتم سر کار 4ماه که گذشت همه چی داشت رو برنامه ریزی که کرده بودم پیش میرفت که ساز جدایی دخترم شروع شد که چرا طول کشید از این حرفا با هر بدبخی بود دوباره من رابطرو برگشتوندم چون عاشق بودم مامانشم راضی کردم خود این 1ماه کشید من به دختره برج6سال93گفتم من اماده ام میخام بیام خاستگاری گفت باشه ولی خانوادم گفتن بزار عید الان نه منم با خانوادم گفتم اونام اوکی دادن منم فکر میکردم دنیا داره به کام من میچرخه ولی این خوشحالی 25روز بیشتر دوام نیاورد روز26 زنگ زد گفت خاستگار اومده منم میخام جواب مثبت بدم یکدفه خانوادشم از این رو به اون رو شدن که نه پولتو میدیم طلا هام حق دختر من بوده توام برو من خورد شدم دپرس شدم تا مرز جنون رفتم پیش خانوادم خورد شدم ولی با حمایتشون برگشتم به زندگی با یک وام 4میلیونی پس انداز خودم و یک کلاس حرفه ای وارد کار میکس فیلم شدم پیشرفت کاریم خیلی خوب بود داشت همه چیز یادم میرفت تا 1هفته پیش که دوباره دختره شروع به پی ام دادن اس دادن کرد احساس پشیمونی میکنه که با اون پسره ازدواج کرده منم گفتم هنوز عاشقتم اول زندگیت نتونستی از ترست زندگیتو ادامه نده من تا روز اخر عمرم باهاتم زندگیمونو میسازم تو این دو روزه که اس میده پی ام میده زنگ میزنه میترسم 1بار دیگه از دستش بدم از کارو زندگی افتادم اونم تکلیفش با خودش مشخص نیست دارم دیوونه میشم نمیدونم چکار کنم فقط میدونم برگرده خوشبختش میکنم همین

milad hoseyni: من 5سال پیش با دختری اشنا شدم تو این 5سال اتفاقات زیادی افتاد از سال اول شروع میکنم تو روزای اول دوستی من با خانوادش اشنا شدم با پدر مادرش همه چیی خوب بود درس میخوندم هم کار میکردم 2سال اینجوری بود من وقتی کار میکردم درامد خوبی داشتم انقد خوب که هر چی میخاست از لباس تا عروسک حتی طلا میخریدم من 1میلیونم به مامانش قرض دادم تا اینکه مساله ازدواج پیش اومد منم رفتم خدمت درسو کارو ول کردم همه تلاشمم کردم که شهر خودم بیفتم تا کنارش باشم همینم شد تو خدمت من با حقوق کم هیچ کمو کسری نمیزاشتم خانواده من یک درامد مامولی دارن من قرار بود اخر خدمت برم خاستگاریش همه چی خوب بود تا 3ماه اخر برج10سال92 که مشکلی برای مادرم پیش اومد باید عملی میکرد که نزدیک 25میلیون خرج داشت پولی که قرار بود مغازه بزنمو دادم خرج بیمارستان از یک طرف بی پولی از طرفی مادرم از طرفی هم خاستگاری بد شرایطی بود تا اینکه من گفتم 1وقت6ماهه میخام تا اوضاع روروبرا کنم خود دختر قبول کرد ولی پدر مادرش هر چی خاستن بهم گفتن رابطه پنهانی شد منم بعد خدمت رفتم سر کار 4ماه که گذشت همه چی داشت رو برنامه ریزی که کرده بودم پیش میرفت که ساز جدایی دخترم شروع شد که چرا طول کشید از این حرفا با هر بدبخی بود دوباره من رابطرو برگشتوندم چون عاشق بودم مامانشم راضی کردم خود این 1ماه کشید من به دختره برج6سال93گفتم من اماده ام میخام بیام خاستگاری گفت باشه ولی خانوادم گفتن بزار عید الان نه منم با خانوادم گفتم اونام اوکی دادن منم فکر میکردم دنیا داره به کام من میچرخه ولی این خوشحالی 25روز بیشتر دوام نیاورد روز26 زنگ زد گفت خاستگار اومده منم میخام جواب مثبت بدم یکدفه خانوادشم از این رو به اون رو شدن که نه پولتو میدیم طلا هام حق دختر من بوده توام برو من خورد شدم دپرس شدم تا مرز جنون رفتم پیش خانوادم خورد شدم ولی با حمایتشون برگشتم به زندگی با یک وام 4میلیونی پس انداز خودم و یک کلاس حرفه ای وارد کار میکس فیلم شدم پیشرفت کاریم خیلی خوب بود داشت همه چیز یادم میرفت تا 1هفته پیش که دوباره دختره شروع به پی ام دادن اس دادن کرد احساس پشیمونی میکنه که با اون پسره ازدواج کرده منم گفتم هنوز عاشقتم اول زندگیت نتونستی از ترست زندگیتو ادامه نده من تا روز اخر عمرم باهاتم زندگیمونو میسازم تو این دو روزه که اس میده پی ام میده زنگ میزنه میترسم 1بار دیگه از دستش بدم از کارو زندگی افتادم اونم تکلیفش با خودش مشخص نیست دارم دیوونه میشم نمیدونم چکار کنم فقط میدونم برگرده خوشبختش میکنم همین

نمایش نظرها (6)

  • سلام دوسته عزیز
    به نظر من این رابطرو دوباره شروع نکن چون تو یک بار دیدی که بعد از دو سال ولت کردو رفت به نظرت اگه برگردی بات می مونه؟ به نظرت کسی که همسرش رو هم ول کرده بات میمونه؟ تجربهی مشابهی داشتم و در اخر به این نتیجه رسیدم که از طرف جدا بشم حتی پیش مشاور رفتم و فهمیدم که انتخاب درستی کرده بودم...امید وارم بتونی بهترین تصمیم روبگیریو به خاطر عشفی که بش داری چشماتو روی همه چیز نبندی... ;-)

    • man babate rahnamayiit mamnunam vaghean sardar gomam man be shedat ehsasati hastam khodamam midunam in kare man aghlani nist vali nemikham bavaresh konam har shab tasmim migiram tamumesh konam vali sobh dobare ruz az no ruzi az no :ZZZ:

      • با خودت بجنگ تا فردا پشیمون نشی...یه جورایی خودتو از چاله در نیار بعدا بیفتی تو چاه :sidefrown:

  • دوست گرامی ایشون یکبار به شما ثابت کردن وفادار نیستند و در حال حاضر به همسرشون هم دارن خیانت میکنن که به شما پیام میدن بهتره به این عاشقی خاتمه بدید هر چند که سخته ولی بودنتون با این خانم عقلانی نیست

  • میدونیم عشق واقعا دیوونه کننده ست.من خودمم مس تو چندبار دوستم که عشقم بود هی از زندگیم رفت و برگشت.فقط میتونم بهت یچیزو بگم.اینو بدون کسی که حتی یک بار هم جرات کرده بگه که از زندگیت میره بیرون لایق یذره از عشق تو هم نیست.چبرسه به ازدواج.دیگه خود دانی

  • اسلام خدمت شما من 15سال داشتم که عاشق یه پسری شدم راستشو بخواین قبلا با یه نفر بودمکه اون دوست این اقا بود و اون اقا نیز با یه دوست من بود بعد از جدایی من از دوست پسرم و اون از دوست دخترش باهم اشنا شدیم بهم گفت هم دردیم می تونیم به هم کمک کنیم و بعد از تهمتی که دوست پسر قبلیم برام زد که ما رابطه جنسی داشتیم باهم دوست شدیم کم کم وابسته شدیم و گوشی به صورت مخفیانه به من داد همه خانواده ی اون اقا پسر می دونن بامنه واختلاف طبقاطی زیادی باهم دارین و اینکه با مادرمم چند بار مادرش حرف زده در مورد ازدواج ومادرم قبول نکرده من دختری فوق العاده ساده و احساسی ام دراین مدت که دوساله با همیم والان17 سالمه خدا شاهده خیانت نکردم خودشم میدونم یه مدت باهم سر اینکه با مادر دعوا کرده بود قهر بودیم و برای اینکه دوباره برگردم تهدیدم کرد و گفت عکساتو پخش میکنم ولی بعد دست به گریه کردن کرد و گفت ببخشید رابطمون خوب شد با کلی خاطره رابطه میان من و او بسیار فراتر از داستان های رویایی بود ولی اون بعد از مدتی در تماس ها درخواست هوس بازی به صورت تلفنی می کرد در واقیت هیچ کداممان حتی اونیز نمی خواست با من رابطه داشته باشد چ
    ون میگفت مردم و تورادوست دارم وهیچ وقت چنین کاری نکردیم او بسیار انسانی حساس بود فقط میگفت دوست دارم گاهی اوقات در حد تماس حالی برایم بکنی ولی چون من خجالتی بودم کمتر می توانستم یا حتی بحث را عوض میکردم مدتی بخاطر این دعوامون شد اما برگشت و گفت قول می دهم در موردش حرف نزنم و پیش دکتر رفت و الان دارو مصرف می کند برای کم کردن عارضه ی جنسی اش ولی مدتی بعد با دختر عمه ام که اهل سسندج است بیرون رفتیم او از نظر اخلاق خوب نیست و در خیابان او مرا دیده بود که این دختر هستم ومرا باطر این دعوا کرد و بعد نیز عصبانی و و فحش داد گفت تو هم مثل اونی بعده دو روز برگشت تو این ماجرا مامانم نیز فهمید هربار می امد و پوزش میخواست و چندبار هم با دختر عمه ام صبحت کرده در مورد من و اینکه اون اسمه منو رو دستش خال کوبی کرده همه میگن واسم میمیره اما دلم شکسته نمی دونم کدوم راه درسته زندگی واسم نمونده همه روزام شدن گریه و مادرم میگه تحقیق کردم مواد میفروشه و به تو نگفته نمی دونم به کی باور کنم لطفا کمکم کنید و این که فکر میکنه با یه پسره دیگه دوست شدم و هر جا میرم باهامه دلم میخواد بگم دیونه واست میمیرم اما نمی دونم کدوم راه درسته ممنون/