سلام و عرض ادب خانمی ۲۷ ساله هستم چندی پیش برای کار بواسطه یکی از آشنایان به جایی رفتم آقایی ک مسئول بودن مجرد و ۳۰ سالشون بود و یکی از آشنایانِ خییییلللی دور میشدن و شناختی هم نداشتیم من به دلیل دور بودن محل سکونتمون از محیط کار نتونستم برم و کار رو نپذیرفتم
خلاصه اینکه از اونجایی که این آقا شماره بنده رو داشتن بعداز چیزی حدود یکماه و نیم از علاقشون بمن گفتن میگفتن برای آشنایی بیشتر و امر خیر میخوان من رو ببینن و بیشتر اشنا بشن میگفتن فکر نمیکردن که به این زودی از کسی خوششون بیادو بخواد قسمت بشه
من اول نپدیرفتم دعوتشون رو
ایشون گفتن به خانوادتون اطلاع بدین
چون منم به خانوادم اطلاع دادم از اونجایی که من خانوادم سنتی هستن فقط تونستم ب آجیم بگم حالا به هر طریقی ک بود من دعوت رو پذیرفتم و رفتم
باهم در رابطه با اصول قبل از ازدواج و آشنایی اولیه صحبت کردیم ایشون خیلی ذوق و شوق داشتن و خیلی هم مصمم بودن تا اینکه اومدم خونه و دیگه خبری ازشون نشد من نگران شدم گفتم شاید مشکلی پیش اومده واسش
باهاشون تماس گرفتمو گفتم چیزی شده ک ایشون گفتن نه و یه مقداری هم سرد بودن و گفتن فقط یه مشکل خانوادگی دارم
باخودم گفتم خب پس چرا نسبت بمن کم محل شده و مثل قبل نیست نمیدونم چرا اقدام نمیکنه واسه خواستگاری به هرحال اون شناختی ک باید رو از من تا حدودی بدست اورده
من دوست داشتم بیشتر در حضور خانواده ها صحبت میکردیم اما ایشون میگن خودمون باهم صحبت کنیم و آشنا بشیم بهتره
حالا من نمیدونم چجور برخوردی باید باهاش داشته باشم نمیتونمم بی تفاوت باشم و ببینم ک سراغمو نمیگیره و اگر باز هم بخواد ک همدیگرو ببینیم چی باید بگم
اگه میشه لطفا راهنماییم کنید ممنونم