سلام.وقتتون بخیر.۲۱ سالمه و دانشجوی رشته مامایی هستم.دوسال و نیم پیش از طریق چندتا از دوستام با پسری آشنا شدم.ی ارتباط پاک و سالم.کم کم متوجه شدیم ک واقعا دنیامون مشترکه و کلی عقاید مشترک داریم.حرف همو خوب درک میکنیم و کنار هم آرامش داریم‌.از لحاظ اقتصادی،فرهنگ و خانواده و اعتقادات هر دو در یک سطح هستیم.پسر فوق العاده پاک و مودبه.۲۸ سالشه و ارشد دانشگاه تهران رو یک ساله تمام کرده و در حال حاضر استخدام ی شرکت معتبر شدن.اهل کار وتلاشگر و کلا پسر سالمی هستش.قراره بیاد خواستگاری و قرار بر این شد ک کم کم خانواده هارو در جریان بذاریم.ایشون شیرازی هستن و من بختیاری!مادرم تا اینو فهمید میگه نه نمیشه باید هم زبون خودموت باشه و من دختر ب غریبه نمیدم هرچقدرم بهش میگم خب اجازه بده بیان خونه،ببینیدشون بعد بگید نه!شاید شمام خوشتون اومد:/یکم متقاعد شده ولی میگه من اصلا ب پدرت نمیگم ب من ربطی نداره!:/اینم بدون بابات تورو ب غریب نمیده حالا خود دانی!:(اینم بهتون بگم که نمیتونم از کسی ب عنوان واسطه استفاده کنم و دوم اینکه عمرا برن پیش مشاور!میشه راهنماییم کنید بگید چطور این مسئله رو حل کنم؟ ممنون