مشکل انتظار بیش از حد
با سلام
من آقا هستم، چند سال است که با همسرم ازدواج کردم. شغل من عموما با کامپیوتر است و در خانه انجام میدهم. تمام این سالها به همین شیوه بوده است. اما از ابتدای ازدواج همسرم با این موضوع مشکل دارد. او فکر میکند وقتی در خانه هستم به این معنی است که هیچ کاری ندارم و مدام با من خاطره تعریف میکند و حرف میزند. این باعث میشود نیمی از وقت من گرفته شود و همیشه کارهایم با تاخیر انجام میشود. وقتی هم که به این موضوع اهتراض میکنم، میگوید که برای وقت نمیگذارم. که اینگونه نیست. روزی بیش از 8 ساعت با هم حرف میزنیم و هر دو روز یک بار او را به بیرون میبرم. برای حل مشکلم مجبور شدم شغلم را تغییر دهم و به سر کار بروم. اما باز وقتی به خانه می آمدم میگفت تو هیچ وقتی برای من نمیگذاری . کلا سر کاری. دو چیز ادامه دارد. اول اینکه من همیشه بخاطر وقت گذاشتن برای همسرم از کارهایم میمانم و دوم اینکه او همیشه میگوید برایش وقت نمیذارم. برای همین دلسوزی دچار مشکلات اقتصادی هم شده ام. مشکل اینجاست که همسرم هیچ سرگرمی برای خودش ندارد و برای همین مدام به فکر سرگرم شدن با من است و من بر خلاف او پر از اهداف و برنامه هستم. در چند سال گذشته به او گفتم که هنر یا حرفه یا کلاس و سرگرمی برای خودش ایجاد کند اما هیچ کاری نمیکند. کلا در خانه است و با موبایل یا با حرف زدن با من مشغول است. هیچ فعالیتی غیر از اینها نمیکند . نزد مشاور حضوری هم رفتیم. بی فایده بود. تغییر نکرد. و این رفتار بر روی زندگی زناشویی و کیفیت آن و شغل و اهداف من نیز تاثیر گذاشته است.
با سلام خدمت شما
دوست عزیز به نظر می رسد بسیار در این زمینه نگران هستید و احساسات شما قابل درک است.
همانطور که می دانید مشکلات و اختلافات بین فردی جزو جدایی ناپذیر روابط به خصوص در میان همسران است.
اینطور که توضیح دادید گویا ادراک شما با همسرتان در خصوص وقت گذاشتن و یا توجه متفاوت اس و تا زمانی که به یک برداشت مشترک در این زمینه نرسید مشکل همچنان برقرار است.
بهترین و در واقع تنها راه موثر حل اختلافات گفتگو است.
شاید در ابتدا ساده به نظر برسد اما واقعا نیازمند مهارت است چرا که باید طبق اصولی پیش برود که اگر رعایت نشوند کلا داستان چیز دیگری می شود و فقط احساس دلخوری و ناکامی به جا می ماند.
بسیار خوب و قابل تحسین است که شما تمام تلاش خودتان را در این زمینه کرده اید و این مطلب هم بسیار درست است که قرار نیست تمام بار مسئولیت سرگرم کردن ایشان بر دوش شما باشد.
اما مهم است یکبار بر سر این موضوع کاملا صحبت کنید با این نیت که متوجه منظور یکدیگر از اصطلاحات و جملات و گلایه های یکدیگر و در نهایت خواسته ها و انتظاراتی که از یکدیگر به عنوان همسر دارید بشوید.
بعد پیشنهادات خودتان را به صورت همدلانه، نه با نصیحت، سرزنش، مقایسه و دیگر رفتارهای مخرب، بیان کنید.
همانطور که ملاحظه می فرمایید برای اینکه این فرایند در مسیر خودش پیش برود و به سمت حل مساله هدایتتان کند باید مهارتهایی مانند همدلی، گوش دادن، مدیریت خشم و هیجانات منفی را داشته باشید تا بحث به بیراهه کشیده نشود.
به این ترتیب که ابتدا توصیف کنید که چه اتفاقی افتاده و بعد از شرح کاملا بدون قضاوت ماجرا (مثلا همینکه وقتی به خانه می آیید و قبلا توافق کرده اید که روزی چند ساعت و در هفته چندبار با یکدیگر وقت بگذرانید اما ایشان بعد از بازگشت در فلان موقع فلان حرف را زدند)، فکر و احساس خودتان را درباره آن توضیح دهید و به صورت کاملا واضح بیان کنید (همین که شما در این لحظه با خودتان فکر می کنید با وجود صرف اینهمه وقت و انرژی و تلاش برای جلب رضایت ایشان باز هم ایشان گله مند هستند و بار زیادی را بر دوشتان احساس می کنید و در این شرایط دچار احساس ناکامی و ناامیدی و سردرگمی می شوید و خیلی برایتان سخت است) بعد از آن هم انتظار و خواسته تان را بیان کنید (من انتظار دارم تلاش های من در این جهت دیده شود و اینکه اگر خواسته ای داری واضح بگویی و خودت هم در این زمینه، یعنی سرگرم شدن، همکاری کنی تا من فکر نکنم فقط من هستم که باید تلاش کنم واضح بگویی منظورت از وقت گذاشتن چیست تا به یک توافقی برسیم که هم تو تا حدی خرسند باشی و هم من از اینهمه فشار رهایی پیدا کنم).
توجه کنید که جملاتی که در بالا مطرح شد فقط و فقط یک مثال برای توضیح گامها بود.
شما با ادبیات خودتان و هر محتوایی که مدنظرتان است بیان کنید و فراموش نکنید که باید از هرگونه سرزنش و قضاوت و برچسب زدن و پرخاشگری اجتناب کنید.
بعد به ایشان هم اجازه بدهید صحبتهایشان و دغدغه و نگرانی شان را بیان کنید و سعی کنید به جای موضع گیری مسئله را از زاویه دید ایشان ببیند تا بتوانید او را همراهی و کمک کنید اگر کمکی می توانستید انجام دهید.
به یاد داشتن این نکته هم مهم است که بدانید تنها راه کنار آمدن با اختلاف و اصلا هدف از این کار یعنی گفتگوی موثر، رسیدن به یک توافق دوسویه است.
توافق به این معنا است که قرار نیست آنچه دقیقا شما می خواهید یا آنچه دقیقا ایشان در آن موضوع خاص می خواهند عملی شود، بلکه در حدی باشد که رضایت نسبی هر دو را دربر داشته باشد.
بعد از رسیدن به توافق که به نظر می رسد در این مورد می شود رسیدن به شیوه یا شیوه هایی مشخص با زمان مشخص برای وقت گذرانی با یکدیگر، هر دو نسبت به انجام آن متعهد شوید و البته شاید نیاز باشد بعد از مدتی به هر دلیلی روی آن تجدید نظر کنید که این کار بازهم باید با گفتگو و جلب رضایت دو طرفه انجام شود.
این شیوه را اگر درست انجام دهید که البته نیازمند تمرین است، به سمت حل مساله خواهید رفت و نه تنها در این موضوع بلکه در تمامی موارد اختلافات بین فردی کارساز و راهگشا است.
به این ترتیب که در بلند مدت احتمال روبرویی با ناکامی های پی در پی را کاهش می دهد چرا که خیلی وقتها مشکل اینجاست که درک درستی از مسئله یا صحبت طرف مقابلمان نداریم و یا تعریفمان از مسئله یا مشکل با یکدیگر متفاوت است و هرکسی پیش خودش اقداماتی را انجام می دهد و بعد که دید بی اثر است به شدت دچار احساس ناکامی و در بلند مدت فرسودگی خواهد شد.
نمی دانیم تجربه شما در زمینه دریافت مشاوره چه بوده است اما معمولا زوج درمانگران می توانند در این زمینه کمک موثری به شما بکنند و البته ممکن هم هست اندکی زمانبر باشد و تعهد هر دو طرف را برای تلاش می طلبد و می توانید در همان ابتدا انتظارات خودتان را از این جلسات بیان کنید.
با سلام
سپاس از پاسختون
من فکر میکنم اگر با گفت و گو هم راه حلی پیدا بشود کمی باید متفاوت تر از شیوه های رایج باشد.
ببینید مشکل همسرم ریشه ای و از نوع تربیت ایشوان به وجود آمده. متاسفانه تمام اعضای خانواده آنها دچار تنبلی و بی اهمیتی در حل مسائل هستند واین موارد را شخص همسرم بیان میکنند. و مشکل ایشان هم رشه در خانواده و کودکی داشته. به همین دلیل است که بعد از ۶ سال گفت و گو همچنان مشکل ما سر بسته مانده است. انواع شیوه های گفت و گو را پیش گرفته ایم و ایشان پذیرفتند بارها، اما توان تغییر ندارند و به سبک خودشان ادامه می دهند. از طرفی بنده هم کمی ایدا آل گرا و مهر طلب هستم. یعنی به شدت تلاش میکنم همسرم از من راضی باشه که این بیماری شده. و مدتی است در حال معتدل کردن رفتار خودم هستم و چون لطف داعمی من به وظیفه تبدیل شده حتی همسرم مرا ماهم به نامهربانی میکندو حالا اگر در این مورد با بیشتر گفت و گو کنم دیگران معلوم نیست به چه چیز هایی متهم بشوم. من زیاد دیدم در بین هموطنانمون که این سبک زندگی را دارند. این که بیخیال خیلی از چیزهای مهم می شوند و هیج کاری در زندگی نمیکنند و میگویند حالا ببینیم چه پیش میآید و هیچ علاقه مندی در زندگی ندارند و به خصوص از مسائل علمی خوششان نمیآید و عموما در اصطلاح دور هم خوش میگذرانند.. نمونه آن همسرم وخانواده محترم ایشان. اما این میان احساس تلف شدن عمر میکنم که به دلیل مشکل زمان و هدم پیشرفت از خیلی از اهدافم باز ماندم.