با سلام.بنده دختر 26 ساله دارای مدرک فوق لیسانس و مجرد هستم.مادری دارم که شدیدا با من ناسازگار است و در خانه به گونه ای رفتار میکند که انگار مزاحم هستم.همیشه دنبال بهانه ای است تا با من جنگ و دعوا در خانه راه بیاندازد.از رفتار و برخوردهای قبلی و حرفایی که قبلا شنیدم احساس میکنم قبل از ازدواج با مادر خودش مشکل داشته و الان دقیقا مادر خودش هر رفتار بدی که با مادرم داشته مادرم دقیقا همان رفتار را با من میکند.مثلا مادرم عنوان میکند که اصلا راضی به ازدواج نبوده و مادرش با بدگویی هایی که در مورد مادرم پیش پدرش کرده پدرش او را مجبور به ازدواج با پدرم کرده و مادرم دقیقا همین رفتار را با من میکند.ضمنا مادر و پدرم از بچگی من و برادر کوچکم با هم مشکل داشته اند و همیشه در خانه دعوا راه انداخته اند و همیشه بعد از این دعواها مادرم تلافی همه مسایل را سر من در اورده است.ضمنا این دعوا و بحثهای همیشگی بین پدر و مادرم باعث شده برادرم از حدود 5-6 سال پیش بعد از اینکه به سن بلوغ رسید از خانه فراری شد و شبها دیر وقت به خانه میاید و متاسفانه حدود 3 سال هست به خاطر دوستان ناباب شروع به مصرف سیگار و همچنین گاهی مشروبات الکلی کرده است.ولی من هم با سرگرم شدن به تحصیل سعی کردم تا حدی از ناراحتی که در پی مشکلات بین پدر و مادرم و همچنین مشکل مادرم با من در من به وجود امده کم کنم و با این کار از افسردگی دور بمانم.ولی الان با گذشت چند سال دیگر صبر و تحملم تمام شده.هر قدر که با مادرم سازش میکنم و در مقابل رفتارهای بد او با خودم سکوت میکنم رفتار ایشان بهتر نمیشود که هیچ بدتر هم میشود.به گونه ای که جدیدا پیش پدرم به من تهمت دروغ میزند تا من را پیش پدرم خراب کند و نظر پدرم را درموردم تغییر دهد.واقعا دیگه نمیتونم مادرم رو تحمل کنم.وقتی مسیله را با پدرم در میان میزارم به خاطر مشکل اعصاب و روان مادرم که بخاطر همین بیماری 20 سال هست در حال مصرف قرصهای مختلف از جمله فلوکستین،پروپرانولول،والپروات سدیم و.. است سکوت میکند و به من هم میگوید اهمیت نده.ولی مگر تا کی میشه اهمیت نداد و صبر کرد.مسأله این است مادرم صرفا با من مشکل دارد و با اینکه برادرم هر گونه بد رفتاری با مادرم دارد مادرم اصلا مشکلی با او ندارد.تو رو خدا من رو راهنمایی کنید.واقعا دیگه نمیدونم چیکار کنم.خسته شدم