سلام من هلنم ۱۸ سالمه پشت کنکور تجربیم ذاتا انسان شادی هستم و شوخ طبع ناگفته نمونه ک عاشق روانپزشکیم و خیلی درموردش مطالعه داشتم و دارم و عاشق هدفم هستم و بخاطر باجون و دل تلاش میکنم…البته باید بگم تلاش میکردم ! الان ۲ ماهه ک کلا حوصله هیچ بنی بشری رو ندارم فقط دلم میخواد بخوابم و کسی کاری ب کارم نداشته باشه البته این خوابیدن لذت بخش نیست و با چاشنی زهرمار عذاب وجدان همراهه نمیدونم واقعا چرا اینجوری شدم میدونی من عادت دارم خودم حال خودم رو خوب کنم اصلا با بقیه راجب مشکلاتم صحبت نمیکنم بلکه اونا میان و مشکلاشون رو میگن عین ی روانپزشک😅 ولی حالا این روانپزشک اینده دچار ی مشکلی شده ک تا خوره جونشو میخوره واقعا کلافه شدم تاحالا اینجوری نبودم پدر و مادرم باهم مشکل دارن یعنی الام ک من ۱۸ سالمه ۱۸ ساله دعواست تو خونمون ولی من اصلا راجب این موضوع خیلی ریلکس بودم و سعی میکردم ارومشون کنم ولی میدونی دیگه نمیکشم احساس میکنم ی بار خیلی سنگینی رو دوشمه احساس میکنم نمیتونم از پسش بربیام این خواب لعنتی هم از ی طرف دیگه ساعت مطالعه ام از ۱۳ ساعت رسیده ب ۵ ساعت اونم ن مفید! خواستم مدافینیل مصرف کنم یا ریتالین ک اونم بدون نسخه نمیدن انگار دارم با اینده خودم بازی میکنم واقعا نمیدونم چم شده بدنم کرخت و سسته انگار دست و پامو بستم دست ودلم ب درس خوندن ک عاشقش بودم و هستم نمیره من آینده ام ب نتیجه کنکورم بستگی داره ولی نمیدونم چرا اینجوری شدم خلاصه کنم برات حالم شدید بده!تلقینم نمیکنم یکم واقع گرا باشیم…