باسلام،29ساله هستم مجرد، شش ساله که باآقایی دوست هستم که بعد از یک ماه متوجه شدم که ایشون متاهل هستن.یک اتفاقی افتاد که مجبور شدم تا چند ماه دیگه باهاشون دوست بمونم،بین ما علاقه خیلی خیلی زیادی به وجود اومد طوریکه تا این شش سال ذره ای از این علاقه کم نشده. من بخاطر ایشون همه موقعیت های ازدواج رو رد کردم، ایشون 18سال از من بزرگتره (البته ظاهر خیلی جوونی دارن) و پنج تا بجه داره،من هرچقدر با ایشون محبت و ابراز علاقه کردم ایشون صدبرابر به من محبت کردن. من برخلاف میل باطنی از ایشون خواستم که دیگه به این دوستی پایان بدیم، ولی ایشون به هیچ عنوان قبول نمیکنه،وقتی خیلی اصرار میکنم شروع میکنه به تهدید کردن، میگه که از اول نیتش ازدواج بوده و اصرار داره که ازدواج کنیم و زنشو طلاق میده، گفتن قبل از اینکه بامن آشنا بشن همیشه باخانمش اختلاف داشته و تصمیم داشته ازش جدا شه و دوباره ازدواج کنه.وقتی زیاد میگم جدا شیم میگه یعنی شش سال عمر من بیهوده بره که باتو بودم،من کلی بدات وقت گذاشتم،از نظر مالی کمکت کردم و….نباید از من جدابشی و باید ازدواج کنیم.من مطمئنم که خانوادم هرگز به این ازدواج رضایت نخواهند داد.حالا از شما خواهش میکنم سرزنشم نکنید فقط بگید چکار باید بکنم،آیا ازدواج کنم باهاش یا با چه راه و روشی جدابشیم.