همسر وابسته
سلام
من ۲۹ سالمه نزدیک به ۲ ساله ازدواج کردم
همسر من ۲۳ سالشه هردو از خانواده ای سنتی هستیم اما هردومون تحصیل کرده ایم
من از خانواده ای سنتی و برزگ هستم
مشکل من اینه که همسر من در برابر خانواده خودش کلا حس دوستی شدیدی داره اینطوری که حاضره زندگی مون رو بخاطر شون خراب کنه
اول بگم ازدواج ما بدون مخالفت والدین بوده
شب بله برون خواهر بزرگترشون اومدن با لگد زدن وسط کادوهایی که من براشون گرفته بودم و داماد شون هم اوج بی احترامي ها رو کردم و برادر شون هم چون از من خوشش نمیومد حضور نداشتن من از همه این موضوعات گذشت کردم و با وجود همه بی احترامی ها احترام گذاشتم
دوره نامزدی مشکلات زیادی از قبیل وابستگی شدید به تلفن همراه داشت باهاش صحبت میکردم میدیدم تو گوشیه ازش می پرسیدم چی گفتم میگفت متوجه نشدم
یا رفته بودیم تفریح تفریح مون رو بخاطر دوستانش زهر کرد چون نتونسته بود انتخاب واحد کنه منو از وسط جنگل کشید خونه
یکی دیگه از دوستانش بهش گفته بود که منو با یک دختری دیده توی دفتر کارم که مجبورش کردم بریم روبرو کنیم کاشف به عمل آمد که اون خانم به بنده علاقه داشته و سر حسادت اینو گفته بدترش اینجا بود که وقتی اومدیم خونه متوجه شدم داره وسط صحبت با من از اون عذرخواهی می کنه و حرف های منو گوش نمیده به باباش گفتم میخواست بزنتش که من نزاشتم و گوشی رو ازش گرفتم موضوع گوشی حل شد
برادرش وقتی شناخت پیدا کرد اومد باهامون مرتبط شد و از مشکلات خانواده شون مطلع شدیم در این مدت بی احترامی های زیادی هم کردن بهمون حتی روز محضر برای عقد هم خواهر و داماد شون بی احترامی کردن مادرشون هم کلا بی احترامی تحویل میدادن
پدرشون شرایط عجیب و غریب برای مراسم عروسی وضع کردن که منم بدون کوچکترین بی احترامی گفتم که طبق عرف عمل میکنیم و بحثی نبود
مساله جهاز شد گفتش نمیدم و تازه ازدواج کردم وسعم نمی رسه جهاز برای دخترم بدم خواهرش هم پيغام داد خواهرم و لباس های تنش رو ببرید
برادرش هم که بهش میگفت اگر پدرت نباشه من پدری میکنم جواب تلفن همسر بنده رو نمیداد
من دستش رو گرفتم و بردم هیچی ازش نخواستم خودم واسش جهاز خریدم
موقع عروسی پدرشون با توهین می خواستن مراسم رو خراب کنند برادرشون هم دوباره حضور پیدا نکردن وخواهر شون هم دوباره توهین کردن
هیچی مراسم رو گرفتم آبرومند تموم شد
همه چی گذر کرد پدر خانم پیام دادن وام ازدواج رو بدين به من لازم دارم که من مخالفت کردم به دخترش گفت برو پشت سرت رو هم نگاه نکن
منم بدون بی احترامی چشم
برادرشون بهمون نزدیک شدن اومدن تو خونه خودمون به هردومون توهین کردن و موضوع عروسی رو گفتن کسی نبودید بیایم عروسی تون منم به خانوم گفتم من دیگه دوست ندارم همونطوری که با خواهرت ارتباط داشته باشم با برادرت قطع ارتباط کنیم
مخالفت نکرد و دوشب بعدش دعوت مون کردن برای شام همراه خواهر خانم کوچک من که تازه عروس شده منم به خانومم گفتم من دیشب بهت گفتم علیرغم نظر من گفت میایم منم گفتم من نمیام گفت باشه میگم نمیآیم رفتیم بیرون براش خرید کنم دوباره برادرش تماس گرفت گفت میایم من گفتم مگه نگفتم من نمیام سکوت کرد
برادرش با من تماس گرفت و منم عصبانی شدم جواب ندادم برگشتیم خونه دعوا مون بالا گرفت
همین حین برادرش تماس گرفت منم اومد خونه ما
خانم جوگیر شد گفت آره خسته شدم از دستت
برادرش همسر منو برد تو ماشین گذاشت گفت برو با بزرگترت بیا
منم گفتم صبر کن
رفتم بزرگترم رو آوردم گفتم ایشون اومده خواهرش رو داره میبره هردو هرررری
اومدم تو خونه در رو بستم عموم اومد تو دست خانم من رو گرفت آورد داخل
داداشش هم فلنگ رو بست
واقعیتش خسته شدم
کمک میخوام
ديگه قرآنی هم عمل کرده باشم سخته واسم اول نصیحتش کردم نشد دوری کردم ازش نشد
فقط با کتک حالیش میشه
اونم طبق شرع جای زدنم نه قرمز میشه نه کبود فقط ترس ایجاد میکنه
ناگفته نماند تو محیط پادگانی بزرگ شده
از گفته هام فکر کنم بتونید حدس بزنید چطور خانواده ای دارند از روی غرض نمیگم خودش هم تایید میکنه اینا رو
بهش میگم اونا رو ول کن دنیا رو به پات میریزم یکی دو ماه خوبه همین که رد پای یکی از افراد خانواده اش میاد تو زندگی مون جهنم شروع میشه
مشاوران عزیز راهنمایی کنید مرسی
با سلام خدمت شما دوست عزیز
قابل درک است که شرایطی که تحمل کرده اید سخت می باشد اما دقت کنید که بهتر است همسرتان را از خانواده جدا بدانید و نه بخاطر رفتارهای آنها با همسرتان برخورد بدی کنید و همسرتان را مقصر رفتارهای خانواده اش ندانید سعی کنید در یک رابطه سالم و در احترام بدون توهین به خانواده ایشان و خودش در مورد زندگی خودتان با ایشان صحبت کنید و سعی کنید حریم ها ی خصوصی خود را حفظ کنید و از ایشان نیز بخواهید که این حریم را نگه دارد و مشکلات بینتان را خودتان و با کمک مشاور حل کنید و از بیان آنها بین خانواده ها خوداری کنید چون ممکن است هر فردی از دیدگاه خودش به آن نگاه کند و مشکلاتتان بیشتر شود . در این مسیر با توجه به اینکه یک سری اتفاقات رخ داده در بین شما و همسرتان بهتر است به صورت حضوری به روانشناس مراجعه کنید تا در یک محیط امن در مورد مشکلاتتان با یکدیگر صحبت کنید و در صورت نیاز یک سری آموزش ها در این زمینه نیز صورت گیرد . دقت کنید که کتک زدن همسرتان تنها می تواند خشم ایشان را بیشتر کند و احترام شما را نزد ایشان کم کند قابل درک است که گاهی شما زیادی خشمگین می شوید اما بهتر است آرامش خود را حفظ کنید تا بتوانید تصمیم گیری بهتری داشته باشید هرچقد میزان رابطه شما بهتر شود همسرتان نیز به نظرات و دیدگاههای شما بیشتر احترام می گذارند.
درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱۲۲۳۵۴۷۸۳
شاد باشید
سپاس فراوان از شما سرور گرامی میدونید یک قسمتی از این موضوعات مقصرش خود منم اتفاقا جدا دونستم ولی درد من خودشه نمیفهمم درک نمیکنم که من با وجود همه این مشکلات میگم منو داشته باش دنیا رو به پات میریزم نمیفهمه دردم اینه
با سلام مجدد خدمت شما دوست عزیز
بهتر است با ایشان صحبت کنید و در آرامش این موضوعات را بیان کنید و دقت کنید که طوری صحبت نکنید که همسرتان فکر کنند می خواهید خانوادیشان را تحقیر کنید و یا او را از آنها جدا کنید اینگونه نتیجه بهتری خواهید گرفت و در این مسیر بهتر است شناخت کافی نسبت به علایق همسرتان داشته باشید تا با استفاده از آنها هرچند که کوچک باشند مانند خریدن یک شاخه گل یا محبت و بوسه و… توجه او را جلب کنید و بعد با او به صحبت بپردازید این شناخت می تواند به بهبود روابط شما کمک زیادی کند. سعی کنید اشتباهاتان هر کدامتان بپذیرد و نسبت به آن بینش داشته باشید و سعی در تغییر مسیر زندگی خود کنید . از همسرتان تعریف کنید و نشان بدهید که برایتان فرد با ارزشی است .
درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱۲۲۳۵۴۷۸۳
شاد باشید
عذر خواهم متوجه نحوه تایپ کردن گوشی خودم نبودم
مشکل اینجاست که خانم من همیشه اونها رو اولویت قرار میده با وجود همه این مشکلات و بی احترامی هایی که میکنند باز هم موقع مشکلات اونها رو انتخاب میکنه من صحبت زیاد کردم بوسه و گل و همه این موارد بوده ولی اثر گذار نیست چون درک نمیکنم با وجود این همه بی مهری و بی احترامی باز هم موقع مشکل اونا اولویت دارند باورش نمیشه سطح تفکر اونا به من و خانواده ام نمیخوره بازم اونا رو اولویت قرار میده درد من اینه وگرنه من جونم به جونش بنده