سلام خسته نباشید
سوال خانمی :
من دختری ۲۶ ساله هستم , لیسانس روانشناسی بالینی
نمیدونم چی شد که نتونستم به بابام بگم این مرد رویاهای من نیست. ولی خب ما عقد کردیم . همش به خودم دلداری میدادم که موقعیت کاری خوب داره اخلاقش هم انشالله که خوب باشه و ساده نباشه.ولی خب حقیقتا چهرش و اندامش اصلا به دلم نبود ولی همش میگفتم مهم رفتار هست اونا عادی میشه ولی خب همون شب عقد دیدم اصلا صاف واینمیسته عکسا خراب شد و همش هم میخنده ینی تبسم نبود خنده بیش از حد بود .بعد از محضر هم تو خیابون دیدم خیلی ریلکس داره شال منو با دستش که میخواد چیزی بزاره تو جیبش شال منم میکشه تو خیابون و اصلا هم حواسش نیست پدرم متوجه شد خندید که من ناراحت نشم ولی برادر همسرم اومد در ماشین رو برای من باز کرد و لباسم رو جمع کرد تو ماشین اخه این وظیفه همسرم بود ولی خب…..
بعد برادر همسرم بهش گفت باید یکم بیشتر دقت کنی .بعد دیدم اره کم کم دخالت خانوادش داره شروع میشه براش تصمیم میگیرن و کار ما به دعوا کشید.اخه اصلا مردانگی نمیدیدم داخلش .بعد موقع غذا خوردن با دهن پر حرف میزد.
ولی من همش به خودم امید میدادم تا این که متوجه شدم که اصلا فکر نمیکنه رفتاراش اصلا درست نیست همش چرت و پرت میگه حتی یه بار مهمان بودیم خونه پدرش همه داشتیم پانتومین بازی میکردیم رفتاری از خودش نشون داد که خیلی ناراحت شدن اصلا فک میکردی که این ساده هست از نظر فکری که جاریم متوجه حال بدم شد بچش رو به من داد گفت برو تو اتاق با ملیکا بخواب.
وقتی هم بحث میشه تو خانواده حرفی میزد که همشون میگفتن تو چ فکری میکنی اینطوری میگی اصلا فکر هم کردی؟
یعنی همین رفتار های بدون فکرش یا نداشتن سیاستش منو عذاب میده
همین چند روز پیش برای خرید کالا جوری تو مغازه حرف بدون فکر زد که من فرار کردم از مغازه که مادر و خواهرش بهش گفتن چرا فکر نمیکنی و حرف میزنی.راستش خیلی وقتا که میهمانی دعوت میشم دعا میکنم که همسرم نباشه و من تنهایی برم چون که استرس خیلی خیلی زیاد میگیرم چون میترسم حرف الکی یا بدون فکر بزنه یا اداب معاشرت و فرهنگ ضعیف که همش خودم بهش یاد میدم رعایت نکنه.که بگن دامادش انگار عاقل
نیست
چگونه میتونم بهتر بشم ، دلم میخواد آرامش داشته باشم‌
ممنون میشم جواب بدید