کنترل خشم
سلام من یه خانم ۲۹ ساله هستم و ۱۱ سال هست که ازدواج کردم و دوتا پسر ۷ و ۵ ساله دارم . مشکل من با خانوادمه . من در ۱۳ سالگی پدرم رو از دست دادم ما ۵ تا دختر و ۳ تا پسر بودیم برادر بزرگ و خواهر بزرم عقب افتاده ذهنی هستند . خواهر سومم هم چند ماه بعد از پدرم فوت کرد و اوضاع ما بدتر شد این رو بگم که من بچه هفتم خانواده هستم و از بچگی شرایط خیلی سختی داشتیم مادرم و پدرم مدام دعوا میکردند . از مدرسه که برمیگشتم برادم کهعقب افتاده است در راه مدرسه واسه بچه ها مزاحمت ایجاد میکرد و بچه ها مسخره اش میکردنو میگفتن دیوونه دیوونه . داخل خونه برادرم خودارضایی میکرد جلوی چشم ما . برادرای دیگم به من زور میگفتن و هیچوقت مادرم برای ما لباس نو نمیگرفت و همیشه مارو عینه گداها میپوشوند تا جاییی که مورد مسخره فامیل بودیم با اینکه پدرم وضع مالیش بد نبود . بعد از فوت پدرم شرایط خیلی بدتر شد برادره بزرگم منو دائم اذیت میکرد و کتک میزد شرایط روحی خیلی بدی داشتم ولی هیچ کس نمیفهمید تا اینکه دبیرستان رو تموم کردم و خودم رفتم سره کار و از لحاظ مالی مستقل شدم ولی از لحاظ روحی داغون بودم و مادرم خیلی منو اذیت میکرد . من برای اینکه از زیر فشارهای روحی مادرم بیرون بیام با اولین خواستگارم ازدواج کردم ولی بازم اذیت های مادرم تمومی نداشت و دائم سرکوفت میزد و از شوهرم بد میگفت و تحقیر میکرد . خواهر دومم هم به پای مادرم سوخته وازدواج نکرده با اینکه کارمنده به شدت کمرو و خجالتی و افسرده است . چند ساله سعی کردم خیلی با مادرم درگیر نشم تا از تنش بینمون کم بشه . ولی دوساله که پا به سن گذاشته و مریضه و نیاز به مراقبت داره . مجبورم برم پیشش . اینم بگم که زن به شدت کثیف وشلخته ای هستش و من هربار شوهرم یا اقوام میخوان بیان خونه مادرم به شدت خجالت میکشم . و هربار که میخوام تمیز کنم خونه رو یا براش یه کاری کنم همش دخالت میکنه و داد و بیداد میکنه و در آخر خودشو میزنه به گریه و نفرین میکنه و من هربار عصبی میشم . و مجبور هم هستم برم بهش سر بزنم . چون کسی رو نداره . و وقتی میام به شدت افسرده میشم و همش گریه میکنم یا با بچه هام بدخلقی میکنم . تروخدا کمکم کنید چکار کنم
با سلام خدمت شما دوست عزیز
دقت کنید که قابل درک است که در شرایط روحی سختی بزرگ شده اید اما نیاز است با توجه به اینکه در زمان فعلی بینش دارید که رفتارهای مادرتان دچار مشکل می باشد بهتر است سعی کنید رایط روحی خودتان را بهبود ببخشید و زمانی که در کنار ایشان قرار می گیرید زیاد به این موضوعات توجه نکنید و به مسیر کاری خودتان ادامه بدهید و در کنار آن احترام ایشان را حفظ کنید .
اگر شما بخواهید بر صحبت ها و نوع رفتارهای ایشان زیاد تمرکز کنید این متمرکز بر زندگی شخصی خودتان نیز تاثیر منفی می گذارد سعی کنید دقت کنید که شما تنها مسئول رفتارهای خودتان می باشد و اینکه مادر شما به اندازه کافی نظم ندارند به سبک شخصیتی خودشان ارتباط دارد و دیگران شما را با مادرتان مقایسه نمی کنند و مسئول این موضوع نیستید.
سعی کنید خودتان نیز این موضوع را بپذیرید که خانواده شما مسئول رفتارهای مادر شما نیستند و بهتر است که زندگی شخصیتان را از رابطه با مادرتان جدا بدانید.
۱٫ همسرتان شما را بابت این رفتار های مادرتان تحقیر می کنند؟
۲٫ برای مشکلات روحی که در گذشته تجربه کرده اید به روانشناس مراجعه داشته اید؟
۳٫ تجربه های گذشته شما تاثیری بر زندگی فعلیتان دارد؟
همسرم آدم خیلی منطقی هست ولی در طول یازده سال یکبار که دعوای شدیدی کردیم گفت تو هم مثل مامانتی و خیلی خیلی برام درد ناک بود . ولی در کل آدمی نیست که بخواد توهین یا تحقیر کنه .
در رابطه با اینکه شما میگید دیگران منو با مادرم مقایسه نمیکنند باید بگم وقتی مهمون به خونه مادرم میره در توجیه اینکه خونه کثیف و شلوغی داره خودشو به مریضی میزنه و با ناله میگه من مریضم اینا هم کمک نمیکنن و دست به هیچی نمیزنن تا جاییکه خاله هام که مثلا با ما راحتترن مارو سرزنش میکننن و میگن مامانت گناه داره چرا کمکش نمیکنید . و درطول زندگیم هیچوقت نتونستم با کسی دوست بشم و به خونه دعوتش کنم با رقتارهای مادرم .الانم خواهر بزرگم که ۴۰ سالشه همینطوریه از سر کار میاد میره تو اتاق و گریه میکنه از شدت ناراحتی.و شلختگی و کثیفی اون ناخودآگاه روی منم تاثیر داره و هرچقدر که میخوام منظم باشم نمیتونم . مثلا چیدمان آشپزخانه یا وسایل خونه رو نمیتونم اونطور که باید منظم کنم . و هیچوقت مادرم آدم باسیاستی نبوده و به منم یاد نداده و من تا سالها بعد از ازدواجم به خاطر نداشتن سیاست تو خانواده همسرم هم دچار مشکل بودم و الان هم فکر میکنم منو مسخره میکنن به خاطر مادرم ولی به روم نمیارن و دائم خجالت میکشم
دوست عزیز دقت کنید که شما بیان می کنید فکر می کنید دیگران شما را مسخره می کنند و ممکن است که واقعا اینطور نباشد و این موضوع اینقد که برای شما اهمیت دارد برای دیگران از اهمیت برخوردار نمی باشد .
بهتر است با خواهرتان صحبت کنید و برای اینکه بتوانید زمانی که پیش مادرتان هستید شرایط بهرتی داشته باشید یک سری تغییرات در منزل ایشان ایجاد کنید و در کنار آن خودتان نیز بهتر است به دلیل شرایط روحیتان به روانشناس مراجعه داشته باشید
زمانی که شما خودتان از نظر روحی در شرایط بهتری قرار بگیرید بهتر هم می توانید به دیگران کمک کنیدو زندگی مشترک بهتری را تجربه می کنید.