سلام، من درگیر یه مشکلم، عشقم، حالش خوب نیس اصن، در گذشته هر دومون خیلی سختی کشیدیم و در تاپیک قبلی ام، توضیحات بیشتری رو دادم، مدام میگه که من مردم و توام منو درک نمی کنی و خودخواهی چون قرار بود بره، و میگفت نمی خواد منو اذیت کنه و این حرفا، منم بهش گفتم بری، خودمو میکشم چون بی تو هیچی رو نمیخوام، اونم نرفت اما مدام بهم میگه عوضی و خودخواهم، میگه کشتمش، میگه نباید عشقم صداش کنم، ما از لحاظ مسافت دور هستیم، اما یه بار که رفته بودم شهرشون باهم قرار گذاشتیم و دیدمش، هفت ماهه که باهمیم، من جز اون هیشکی رو ندارم و جونمو براش میدم، به قدری عاشقشم که اصن حد و اندازه نداره، طاقت بغض و ناراحتیشو اصلا ندارم، با این حال بهش گفتم من زنده ات می کنم! درستش می کنم! اون نا امید و خستس، با خواهرش در ارتباطم و ازش خواستم که کمکمون کنه اما خوب عشقم به خواهرش گفته دخالت نکن، الان قرار نیس بره یا کاری کنه اما حالش بده، می خوام کمکش کنم، خواهش میکنم بگین چیکار کنم